همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

فریدون مشیری" رک بگویم... از همه رنجیده ام!

فریدون مشیری"

رک بگویم... از همه رنجیده ام!

از غریب و آشنا ترسیده ام

با مرام و معرفت بیگانه اند

من به هر ساز ی که شد رقصیده ام

در زمستانِِ سکوتم بارها...

با نگاه سردتان لرزیده ام

رد پای مهربانی نیست...نیست

من تمام کوچه را گردیده ام

سالها از بس که خوش بین بوده ام...

هر کلاغی را کبوتر دیده ام

وزن احساس شما را بارها...

با ترازوی خودم سنجیده ام

بی خیال سردی آغوشها...

من به آغوش خودم چسبیده ام

من شما را بارها و بارها...

لا به لای هر دعا بخشیده ام

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.