مکالمات حکیم عمر خیام با نامزدش
نامزدش:
کجایی عزیزم؟
خیام :
ماییم و می و مطرب و این کُنجِ خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
نامزدش :
شراب !؟ مگه تو نگفتی من نماز میخونم؟
خیام :
می خوردن و شاد بودن آیین من است
فارغ بودن ز کفر و دین، آمین من است
نامزدش :
با کیا هستی حالا خبرِ مرگت؟
خیام :
فصل گل و طرف جویبار و لب کِشت
با یک دو سه دلبری حوری سرشت
نامزدش :
آدرس بده ببینم!
بیام جف پا برم تو حلق این حوری موری ها
خیام :
راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رُسوای دگر
نامزدش : آنقدر بخور با
دوستات تا بترکی، سَقَط شی ایشالله !
خیام :
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
نامزدش: اصن برووووو بمیرررررر
خیام :
چون مُرده شوم خاکِ مرا گم سازید
احوال مرا عبرتِ مردم سازید
zendegi.salam