همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

تو آمدی و قیامت کبری رقم زدی

تو آمدی و قیامت کبری رقم زدی

بر تارُک همیشه ی عالم علم زدی

میخواستی که رَشک بَرَند دیگران به من

زلف مرا گره به نسیم حرم زدی

حس می کنم میان دلم بوی سیب را

از آن زمان که در حرم دل قدم زدی

می خواستی که شعله بگیریم بی امان

آتش به جان هر غزل محتشم زدی

با شیر ، طعم روضه تان را چشیده ام

وقتی سری به چشم ترِ مادرم زدی

گیرم بهار نیست دمی جان فزا که هست

گیرم بهشت نیست غبار شما که هست

بر خشت خشت کعبه نوشتند با طلا

گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست

در ازدحام خیل گدا جا اگر کم است

تشریف آورید دو چشمان ما که هست

مجنون کچه های غمم دست من بگیر

دل تنگ دیدن حرمم دست من بگیر

یا قدیم الاحسان بحق الحسین (ع)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.