همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

شعر_روز

شعر_روز

خیال کن شب و ماه تمام هم باشد

به روی نیزه سر یک امام هم باشد

همیشه کوچه باریک دردسرساز است

خدانکرده اگر ازدحام هم باشد...

تمام شهر اسیر ابهتش گردد

اگرچه خطبه او بی‌کلام هم باشد

تمام کوفه شما را شناختند و زدند

گمان مکن که علیک‌السلام هم باشد

میان این‌همه اوباش...این‌همه دختر...

غم مواظبت از هرکدام هم باشد

امان از این‌همه آیینه و از این‌همه سنگ

اگر که جمعیتی بی‌مرام هم باشد

خیال کن نگران سر به نی باشی...

خیال کن همه‌جا پشت‌بام هم باشد...

درست تا کمر ناقه نور بوده ولی

خیال کن که به دورش عوام هم باشد

شلوغی گذر و سنگ بام و خاکستر

در انتهای گذر بزم عام هم باشد

محمد_جواد_پرچمی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.