همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

کعبه دلها

کعبه دلها

کعبه ی دلها  به کجا می روی؟

سوی خدا بی من و ما می روی؟

سوز دل و دیده ی محزون ما

غربت دل تنگی افسون ما

آه چه شد شامگه دلبرت

روشنی بزم فروزان گرت

شعله ی جان سوز فراقت چه کرد

روشنی شمع چراغت چه کرد

مکتب خونین تو ،پر نور شد

در  گرو  وصل تو پر شور شد

ای پدر خاک !زچه فرقت شکافت؟

سجده گهت ،آتش هجران گداخت

کاسه ی ایتام به شیر در برت

ملتمس دست نوازشگرت

بغض گلوگیر یتیمان شکست

وا اسفا شیر دلیران برفت

کوفه چون بستر نامردی شد

مهر ووفا را ،همه بد عهدی شد

کوفه ای شهر پر آشوب سرد

ای خجل از جلوه ی حق تا ابد

کعبه ی دلها به کجا می روی؟

جام عدالت ،تو جدا می روی؟

از سروده های همسر شهیدخلبان غلامرضا میرزایی

capitan_mirzaee

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.