همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

عشق شوری در نهاد ما نهاد

عشق شوری در نهاد ما نهاد

جان ما در بوته ی سودا نهاد

گفتگویی در زبان ما فکند

جست و جویی در درون ما نهاد

داستان دلبران آغاز کرد

آرزویی در دل شیدا نهاد

رمزی از اسرار باده کشف کرد

راز مستان جمله بر صحرا نهاد

قصه خوبان به نوعی باز گفت

کآتشی در پیر و در برنا نهاد

از خمستان جرعه ای بر خاک ریخت

جنبشی در آدم و حوا نهاد

عقل مجنون در کف لیلی سپرد

جان وامق در لب عذرا نهاد

capitan_mirzaee

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.