همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ...

http://s6.picofile.com/file/8252208634/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1.jpg

دکتر نشست و گفت : که امروز بدتری!

پس از خدا بخواهکه طاقت بیاوری

بابا نگاه کرد به بالا و خیس شد

مادر سپرد بغض خودش را به روسری

گفتند: " نا امید نشو ! ما که نمرده ایم

اینبار می بریم تو را جای بهتری"

حالم خرابتر شد و بغضم شکاف خورد

چرخید چشم خسته ی من سمت دیگری:

دیوار،قاب عکس نسیمی وزید و بعد

افتاد روی گونه ی من ناگهان پری

خود را کنار عکس کشیدم کشان کشان

وا کردم از خیال خودم سویتان دری

من بودم و سکوت و حرم "صحن انقلاب"

تو بودی و نبود به جز من کبوتری

لکنت گرفت قامت من بعد دیدنت

از هر طرف رسید شمیم معطری

از من عبور کردی و دردم زیاد شد

گفتم عزیز فاطمه من را نمی بری ؟

گفتی بلند شو به تماشای

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.