همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

دید دشمن فاطمه جان علیست

دید دشمن فاطمه جان علیست
بلکه باجانش،نگهبان علیست
گفت باید جان حیدر را گرفت
ازعلی دخت پیامبر راگرفت
دید جان مرتضی پشت دراست
ازامام خویش هم تنهاتراست
پای تاسر،بغض وخشم وکینه بود
 
کینه هایش کینه دیرینه بود
بغض حیدر ،شعله پردرسینه داشت
 
سنگ بودوجنگ باآیینه داشت
سنگ وآیینه نمدانم چه شد؟
اتش وسینه نمیدانم چه شد؟
ارزوی حیدردرانجاکشته شد
هم پسر،هم مادرانجاکشته شد
برگلستان ولادت تاختند
غنچه رابالاله پرپرساختن
لاله زیرخاروخس افتاده بود
باغبان هم ازنفس افتاده بود
گشت درباغ ولایت برگ برگ
بوددرفصل بهارش شوق مرگ
گاه رفت ازتاب وگه درتاب شد
لحظه لحظه،قطره قطره اب شد
گرچه اتش داشت اهش سردبود
ناله بودوسوزبودودردبود
دردحیدردروجودخسته اش
یک جهان غم دردل بشکسته
السلام علیک یافاطمه الزهرا(س)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.