همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

هر وقت احساس بدی بهت دست دادبه یاد بیار

https://s6.uupload.ir/files/%D9%87%D8%B1_%D9%88%D9%82%D8%AA_zdq.jpg

هر وقت احساس بدی بهت دست دادبه یاد بیار که شرکت کوکاکولا با این عظمت ؛سال اول فقط ۲۵ بطری از کل محصولاتش رو تونست بفروشه!

هیچوقت تسلیم نشو ...

داستان عمو نوروز

داستان عمو نوروز

ننه سرما داشت روزهای آخر ماندنش را می‌گذراند. دیگر نفس‌هایش سردی نداشت. برف‌هایی را که با خودش آورده بود، کم‌کم با گرمای خاله خورشید داشتند آب می‌شدند. او باید جایش را به عمو نوروز می‌داد. عمو نوروز هم توی راه بود داشت می‌رسید. او تازه رسیده بود به پشت کوهی که آن طرف، سینه دشت قد علم کرده بود و منتظر بود که ننه سرما خودش را جمع و جور کند تا او با شادمانی و خوشحالی جایش را بگیرد و برای همه شور و نشاط و شادی را به ارمغان بیاورد ... این چند روز هم گذشت و ننه سرما رخت و لباسش را جمع و جور و از اهالی خداحافظی کرد و رفت. ننه سرما که رفت عمو نوروز پایش را گذاشت به آبادی. او با خودش گل و سبزه و بهار داشت و آن را به اهالی و مردم سر راهش هدیه می‌داد و همین طور که می‌رفت پشت سرش گل و سبزه و چمن سبز می‌شد و رشد می‌کرد. عمو نوروز یکی یکی در خانه‌ها را می‌زد و به آنها بهار و گل و سبزه و چمن هدیه می‌کرد.

و همین طور که می‌رفت به خانه‌ای رسید. با شادمانی در خانه را به صدا درآورد و منتظر ماند تا کسی با شادمانی و خوشحالی در را به رویش باز کند و او بهار و گل و سبزه را به او هدیه بدهد. عمو نوروز دوباره در زد، ولی جوابی نشنید و کسی در را به رویش باز نکرد. خانه ساکت و آرام بود عمو نوروز دوباره در زد و این بار محکمتر صدا زد: «منم ... منم عمو نوروز برایتان بهار آورده‌ام ... بهار ...»

پیرزنی آهسته در را باز کرد.

عمو نوروز با خوشحالی سلام کرد. بلند گفت: «سلام خاله پیرزن کجایی چرا در را باز نمی‌کنی. نکنه خواب مانده‌ای. مگر بهار را نمی‌خواهی مگر گل و سبزه و چمن را نمی‌خواهی ... مگر شادی و شادابی را نمی‌خواهی ... من همه این روزها را برای تو هدیه آورده‌ام. خاله پیرزن همین طور که غمگین عمو نوروز را نگاه می‌کرد با ناراحتی گفت: «کدام عید ... کدام نوروز ... من عید و نوروزم کجا بود ... بهار و گل و سبزه و چمنم کجا بود. وقتی که من هیچی ندارم که عیدی بدهم به نوه‌هایم و باید شرمنده‌شان شوم دیگر عیدم کجا بود ... نوروز من کجا بود.»

عمو نوروز از حرف‌ها و درد دل‌های خاله پیرزن ناراحت شد. ولی ناراحتی‌اش زود گذشت و با خنده بلندی گفت: «خاله پیرزن اینکه ناراحتی ندارد من الان کاری می‌کنم که تو هم عید و نوروز داشته باشی و دست کرد توی بقچه بزرگش و یک کیسه پر از نخود و کشمش و گردو و پسته و فندق درآورد و چند سکه هم گذاشت کف دست پیرزن. خاله پیرزن که باورش نمی‌شد حسابی خوشحال شد و از ته دل خنده شادمانه‌ای کرد و از عمو نوروز خیلی تشکر کرد و با خوشحالی گفت: «آفرین بر تو عمو نوروز ... من هم بهار خواهم داشت ... بهاری سبز و پر از گل و چمن ... خیلی ممنون ... خیلی ممنون ... تو من را روسفید کردی.»

عمو نوروز هم با خوشحالی بهار را به خاله پیرزن هدیه داد و راه افتاد تا به خانه‌های دیگر سر بزند. او رفت و رفت تا به خانه دیگری رسید در زد و شادمان منتظر ماند تا در را به رویش باز کنند. ولی کسی نیامد عمو نوروز دوباره در زد ولی باز هم کسی نیامد و باز هم محکمتر زد و این بار زنی با ناراحتی و سر و رویی آشفته در را به روی عمو نوروز باز کرد. عمو نوروز با خوشحالی بلند سلام کرد. اما زن جوابش را به سردی داد. عمو نوروز گفت: «منم ... منم عمو نوروز برایتان بهار آوردم. گل آورده‌ام ... سبزه و چمن آورده‌ام ...»

سقوط رژیم صهیونیستی بسیار نزدیک است

https://s6.uupload.ir/files/%D8%B3%D9%82%D9%88%D8%B7_%D8%B1%DA%98%DB%8C%D9%85_k7kx.jpg

سقوط رژیم صهیونیستی بسیار نزدیک است

دبیرکل جنبش عهدالله عراق که به عنوان چهره مهدی یاور سال ۱۴۰۰ برگزیده شد در مسجد جمکران گفت عنوان کرد: سقوط رژیم صهیونیستی بسیار نزدیک است.

وی افزود: تعجیل فرج فقط با دعا امکان پذیر نخواهد بود بلکه باید برای فرج در تمامی عرصه‌ها حضور در میدان داشت و با نایب امام زمان (عج) بیعت کرد و نباید اجازه داد آمریکا و اسرائیل در کشورهای اسلامی سلطه پیدا کنند.

هاشم الحیدری با گرامیداشت یاد و خاطره حاج قاسم سلیمانی و مهندس ابومهدی گفت: شهدای ما در جبهه مقاومت در تمامی سرزمین‌های اسلامی هیچگاه پیمان خود را با رهبر معظم انقلاب اسلامی فراموش نکردند و همواره بر عهد خود وفا دار بودند و امروز رزمندگان جبهه مقاومت گوش به فرمان نایب امام زمان (عج) هستند.

توکل برخدایت کن؛ کفایت میکندحتما؛

توکل برخدایت کن؛

کفایت میکندحتما؛

اگرخالص شوی بااو؛

صدایت میکندحتما"؛

اگربیهوده رنجیدی؛

ازاین دنیای بی رحمی؛

به درگاهش قناعت کن؛

عنایت میکندحتما"؛

دلت درمانده میمیرد؛

اگرغافل شوی ازاو؛

به هروقتی صدایش کن؛

حمایت میکندحتما"؛

خطاگرمیروی گاهی؛

به خلوت توبه کن بااو؛

گناهت ساده میبخشد؛

رهایت میکندحتما"؛

به لطفش شک نکن؛

اگردنیاحقیرت کرد؛

تورسم بندگی آموز؛

حمایت میکندحتما"؛

اگرغمگین اگرشادی؛

خدایی راپرستش کن؛

که هردم بهترینهارا؛

عطایت میکندحتما ....

تا هستند قدر بدونیم

تا هستند قدر بدونیم

آخرای ساله

امسالم گذشت

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺗﺎﺧﺘﻦ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺧﺘﻦ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻦ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺳﺎﺧﺘﻦ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻧَﻔَﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻧَﻔَﺲ ﺍُﻓﺘﺎﺩﻥ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﺪﻥ ﺍﻻﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻦ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺨﻨﺪَﻥ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ (تولد)

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺭﻓﺘﻦ (مرگ)

ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪﻥ برا ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧَﻤﻮﻧَﻦ

ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻓﺘﻦ

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ

ﺍﻣﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯿﺶ ﻣﯽ اﺭﺯﻩ

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﻣﺮﺩﻩ

ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣَﺮﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ

ﺑﯿﺎین ﻗﺪﺭ ﻫﻤﻮ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ

ﻧﺬﺍﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﻤﻮﻧﯿﻢ

زندگی کوتاهه