همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وزش باد شدید و احتمال سقوط اشیا در مشهد/ شهروندان مراقب باشند

وزش باد شدید و احتمال سقوط اشیا در مشهد/ شهروندان مراقب باشند

به دنبال پیش بینی اداره کل هواشناسی خراسان رضوی مبنی بر وزش بادهای شدید در استان و صدور هشدار احتیاطی، توصیه می شود تمهیدات لازم جهت جلوگیری خسارات ناشی از وزش باد شدید، تامین سوخت و همچنین تنظیم دمای گلخانه‌ها، مرغداری‌ها و دامداری‌ها، خودداری از عملیات کوهنوردی و صعود به ارتفاعات و همراه داشتن تجهیزات زمستانی در ترددهای جاده‌ای مورد توجه شهروندان باشد./ فارس

عجب درس میدهد این زندگانی..

https://s4.uupload.ir/files/%D8%B9%D8%AC%D8%A8_993k.jpg

عجب درس میدهد این زندگانی..

عجب سر میدهد شور جوانی..

تمام لحظه ها مثل کلاس است..

معلم گویی هر دم در کلاس است..

کلاس درس ما جمعه ندارد..

مگر این که کسی غایب نماید..

اگر شاگرد با هوشی تو باشی..

همیشه درس استاد خوانده باشی..

تمام لحظه هایت درس عشق است..

خدایا درس عشق مثل بهشت است..

خدا استاد دنیا بوده و هست..

خدا هر روز ما را میدهد درس..

اگر با جان و دل خواهی بدانی..

تامل کن تو در اوج جوانی..

کمی دقت نما در راز هستی..

ببین استاد را با هر که هستی..

ببین استاد ما نقاش بوده..

جهان را اینچنین زیبا نموده..

ببین کوه و چمن با دشت و دریا..

همه شور و نشاط زندگی ها..

همه را خالق ما خلق کرده..

سوالی از برایت طرح کرده...

جوابش به چه زیبا و قشنگ است..

خداوند عاشق ما بوده و هست...

#فرانک_لری


#معارف_ذکر_های_نماز

#معارف_ذکر_های_نماز

گنجى از گنج‏هاى عرش‏

رسول الله صلى الله علیه و آله: لَمّا فَرَغتُ مِمّا أمَرَنِی اللّهُ بِهِ مِن أمرِ السَّماواتِ وَ الأَرضِ، قُلتُ: یا رَبِّ، إنَّهُ لَم یکن نَبِی قَبلی إلّا و قَد کرَّمتَهُ؛ جَعَلتَ إبراهیمَ خَلیلًا،

و موسى کلیما، و سَخَّرتَ لِداوُدَ الجِبالَ، و لِسُلَیمانَ الرّیحَ وَ الشَّیاطینَ، و أحییتَ لِعیسَى المَوتى، فَما جَعَلتَ لی؟

قال: أ وَ لَیسَ قَد أعطَیتُک أفضَلَ مِن ذلِک کلِّهِ؟ أنّی لا اذکرُ إلّا ذُکرتَ مَعِی، و جَعَلتُ صُدورَ امَّتِک أناجیلَ‏ یقرَؤونَ القُرآنَ ظاهِرا، و لَم اعطِها امَّةً،

و أعطَیتُک کنزا مِن کنوزِ عَرشی: لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِی العَظیمِ.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: چون از مأموریتى که خداوند در باره آسمان‏ها و زمین به من داده بود، فراغت یافتم، گفتم: خداوندا! هیچ پیامبرى پیش از من نبود، مگر آن که او را کرامتى بخشیدى: ابراهیم علیه السلام را دوست خود قرار دادى

و موسى علیه السلام را همسخن خود، براى داود علیه السلام کوه‏ها را مسخّر ساختى و براى سلیمان علیه السلام باد و دیوان را، و براى عیسى علیه السلام مُردگان را زنده ساختى. براى من، چه قرار دادى؟

خداوند فرمود: «آیا نه این است که بهتر از همه اینها را به تو داده‏ام؟ از من یاد نمى‏شود، مگر آن که در کنار من، از تو نیز یاد شود، سینه‏هاى امت تو را وسیع و گشاده قرار دادیم [تا قرآن را بتوانند حفظ کنند].

قرار داده‏ام که قرآن را از بَر مى‏خوانند، در حالى که چنین چیزى را به هیچ امّتى نداده‏ام، و گنجى از گنج‏هاى عرشم را به تو داده‏ام [و آن عبارت است از]:" لاحول و لاقوة الا بالله" هیچ نیرو و توانى نیست، مگر به یارى خداى والا و بزرگ».

محمدی ری شهری ؛ نهج الذکر ، ج 3 ؛ حدیث 1693.

مستحب است هنگامی که مؤذن می گوید حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیرالعمل شنوندگان آهسته بگویند «لا حول ولا قوة الا بالله». گفتن این ذکر در تعقیبات نماز نیز سفارش شده است.

با کسی نباش که هر لحظه مجبور باشی خودت را به هر اجباری لای لحظه هایش جا بدهی...

با کسی نباش که هر لحظه

مجبور باشی خودت را به هر

اجباری لای لحظه هایش جا بدهی...

با کسی باش که؛

لحظه هایش را روی مدار ِ

تو تنظیم کند..

با کسی که مشغله هایش را

بخاطر تو دوست داشته باشد...

که تو را بخواهد..

که اولویت اولش باشی... !

ارزشِ تو خیلی بالاتر از یدک بودن است..

جنس اعلا باش..

جنس اعلا که یدک نمی شود !

یاد بگیر که هر ماندنی ارزشش را ندارد ..!

گاهی تنها بودن شرف دارد...

به ماندن های یک طرفه ی تحقیر آمیز،

که تمام شخصیت و انسان بودنت را

زیر سوال می برد..

یاد بگیر گاهی تنها بودن،

ترجیحِ خودت باشد ...!

خیلی وقت ها غرور واقعا

چیزِ خوبیست ...!

جنازه‌ای را بر سر راهی می‌بردند،فقیری با پسر بر سر راه ایستاده بودند پسر از پدر پرسید که بابا در صندوق چیست؟

https://s4.uupload.ir/files/%D8%AC%D9%86%D8%A7%D8%B2%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C_haiq.jpg

جنازه‌ای را بر سر راهی می‌بردند،فقیری با پسر بر سر راه ایستاده بودند پسر از پدر پرسید که بابا در صندوق چیست؟

گفت: آدمی!

گفت: کجایش می‌برند؟

گفت: به جایی که نه خوردنی باشد،

و نه پوشیدنی، نه نان و نه هیزم!

نه آتش، نه زر، نه سیم، نه بوریا و نه گلیم!

گفت: بابا مگر به خانه ما می‌برندش؟

 #عبید_زاکانی