بلایی که قرار بود بر سر شیعیان فرود آید، امام کاظم(ع) پذیرفتند که خودشان بهتنهایی به دوش بکشند.
استاد سید محمّدمهدی میرباقری:
«حضرت امام کاظم(ع) فرمودند: شیعیان ما یک غفلتهایی و گناههایی کردند؛ برای اینکه این غفلت از آنها برداشته شود خدای متعال من را مخیر کردند که: یا شیعیان باید عذاب بشوند یا من تحمل کنم. و من بار بلا را به دوش کشیدم. (إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّیعَةِ فَخَیَّرَنِی نَفْسِی أَوْ هُمْ فَوَقَیْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی»)
وجود مقدس موسیبنجعفر(ع) بلای سنگینی را تحمل کردند؛ حداقل چهارده سال از عمر شریفشان در زندان سپری شد؛ آن هم زندانهای سختی که زندانهای نمور و نمناک زیرزمینی و حفرههای زیرزمینی بوده، بهطوریکه شب و روز در آنجا تشخیص داده نمیشد. تعبیری که در زیارت جامعة ائمة آمده، این است: «وَ مُکَبَّلٍ فِی السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِیدِ أَعْضَاؤُه». تعبیر نیست که فقط ساق پا، بلکه عضو عضو حضرت نرم شده بود.»
شهادت امام موسی کاظم(ع) را تسلیت میگوئیم
Habiliyan
یا باب الحوائج ...
این حرف بینِ مردمِ این خاک رایج است
چشمانِ ما به سفره یِ باب الحوائج است
شهادت امام موسی کاظم علیه سلام تسلیت باد
در منزل #قرنطینه هستید ؟
چند روز ؟
حوصله تان سر رفته ؟
تحملتان تمام شده؟
خیلی خسته شدید؟
لطفا این متن را با دقت بخوانید ببینید یک عده برای شرف و عزت و ناموس ودین ما چه کشیده اند .......
آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به #ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... همسر شهید لشگری می گفت خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... #اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود
حسین می گفت: بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵دقیقه آفتاب را داشتم...
کتاب خاطرات دردناک، ناصر کاوه
*ازکتاب خاطرات۶۴۱۰ روز اسارت سرلشکر خلبان حسین لشکری*
Habiliyan
دیلی میل: ایتالیاییها بیماران کرونایی 80 ساله و بالاتر رو رها میکنند تا بمیرند
مقایسه کنید با خبر بهبود پیرزن 103 سمنانی در ایران
این تفاوت نگاه به انسان در جامعه اسلامی و جامعه غربیه
« havanmedia »
Habiliyan