همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

مراقب_اندوخته_های_معنوی_مان_باشیم

مراقب_اندوخته_های_معنوی_مان_باشیم

شیخ عارف آیه الله پهلوانی قدس الله نفسه الزکیه به تلامذه سلوکی خود سفارش می کردند که «مراقب باشید تا شیطان، سرمایه ها و اندوخته های معنوی شما را از دستتان نگیرد؛ گاهی سه ماه رجب و شعبان و رمضان را زحمت کشیده اید و اندوخته هایی به دست آورده اید، برای آنکه از دستتان بگیرد و از نتایج آن محرومتان کند، همسرتان را تحریک می کند، تا اوقات تلخی کرده و بهانه جویی کند و شما در برابر رفتار نابجای او که دور از انتظارتان بوده، یک سخن ناشایسته ای بگویید و سرمایه های معنوی و اخروی را از دستتان بگیرد».

منبع: سلوک_با_همسر ، ص هشتاد و پنج

خدایا امسال ماہ رمضون خیلے_گرمــه

http://uupload.ir/files/4gs3_%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D8%A7.jpg

خدایا

امسال ماہ رمضون  خیلے_گرمــه

لدفن

حواست بہ

آبجے چـادریا باشہ

هواشونو خیلے داشتہ باش

دختـــران چـــادری

دست_خدا

پدر صلواتی!

پدر صلواتی!

قرار بود پدرش را دربیاورم تا جواب بله را از منِ پدر صلواتی بگیرد..

میخواستم طاقچه بالا بگذارم، میخواستم گربه را دم حجله بکشم،میخواستم لیست بلند بالایی ترتیب ببینم از این سر تا آن سر؛ لیستی که خانه ی شخصی از نوع قباله دارش باشد،کار دولتی ستاره دارش باشد، ماشین شاسی بلند روی شاخش باشد..خلاصه لاکچری بودن در ذاتش باشد.

و از همه مهمتر لیستی که چشم داشته باشد. دو تا چشم درشت و شهلا تا بتواند چشم هر چه فک و فامیل هست را از حدقه دربیاورد!

آقایان خاستگار با وجود این لیست بلند بالا،یکی یکی رفع زحمت میکردند و به بلک لیست تاریخ میپیوستند تااینکه.. آمد. آن مرد آمد. آن مرد بدون اسب سفید آمد. کف دستش را آرام باز کرد و پیامبر گونه گفت:

+خدا این دستها را هیچوقت شرمنده ی هیچکس نکرده،شرمنده زن و بچه هم نخواهد کرد..ببینم شما با دستهایم چه میکنید بانو..دست خدا میشوید یا دست رد!

همان دم لال مادر زادش شدم. لیست بهانه های بنی اسرائیلیم هرلحظه جلوی چشمم بیشتر خط میخود و از چشمم می افتاد..آخر من چشم دوخته بودم به دستان این مرد!

دستی که تکیه گاهش دیوار خدا بود و حالا آن یکی دستش انتظار من را میکشید..باید چکار میکردم..هاج و واج مانده بودم..دو گزینه پیش رو داشتم:

یا دستش را بگیرم تا برایم بالی شود برای پرواز به سمت آسمان خدا یا من بمانم و آن لیست کذایی اما دهن پر کن جلوی اقوام..

نفهمیدم چه شد که در جوابش گفتم:

+اگر خدا بخواهد غیرممکن،

ممکن میشود! میخواهم یَدُالله باشم..

یاد حرفهای پدر افتادم. انگار علم غیب داشت..میگفت:"بگذارید هرگُلی میخواهد به سرش بزند،یار اگر یار باشد دهنش را گُل میگیرد!"

حالا قربان صدقه شاهزاده ی بدون اسب سفید ما شده:پدرصلواتی!

میم_اصانلو

کپی_تنها_با_نام_نویسنده_جایز

و زینت خود را آشکار نکنند مگر برای شوهران، پدران و ...(محارمشان)

http://uupload.ir/files/febz_%D9%88%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%AA.jpg

و زینت خود را آشکار نکنند مگر برای شوهران، پدران و ...(محارمشان)

نسیم وحی

mfatematozzahra

اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج

پیدا شدن موش در اغذیه فروشی مترو

پیدا شدن موش در اغذیه فروشی مترو

کلاغ و گربه خوردی، موش هم روش

چه فرقی داره با اونها مگه موش؟

عزیزم ساندویچت رو بخور تو!

چیکار داری دیگه چی میذاریم توش؟!

ناهید رفیعی

وطنز

پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir