ای غایب از نظر، نظری کن به خواهرت
زینب نشسته بر سر قبر مطهرت
یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سرو صنوبرت
نشناختی مرا ز پس این چروکها
من زینب توام ز چه رو نیست باورت
لیلاست این که خیمه زده زیر پای تو
بار دگر بگو که اذان گوید اکبرت
این زن که لطمه می زند این گونه بر خودش
او کیست؟ نجمه است عروس برادرت
آقا! سکینه جمله ی اشکش سؤالی است
یعنی کجاست قبر علمدار لشگرت
در کربلا هنوز زنی گریه می کند
زینب کش است ناله ی محزون مادرت
پیغمبری نما و دو دستت برون بیار
از دست من بگیر بقایای دخترت
ای پیکری که زخم تنت بی شماره بود
آورده ام برای تو ته مانده ی سرت
بگرفتم از امام زمان حُکم نبش قبر
تا متصل کنم سر پاکت به پیکرت
باید دوباره وارد گودال خون شوم
خواهم اگر که بوسه بگیرم ز حنجرت
من نیز با تو کشته شدم روز واقعه
اذنی بده که دفن شود با تو خواهرت
دلشوره داشتم که مبادا کنار تو
چشم ربابه باز بیفتد به اصغرت
نذرش قبول سایه نشینی نمی کند
از بس که بر تو هست وفادار همسرت
لالایی اش امان مرا نیز بریده است
گوید به ناله ! اصغر من شیر خورده است؟!
سعید توفیقی
آمده ام بکربلا بعهد خود وفا کنم
بابتلای هر بلا خالق خود رضا کنم
آمده ام که در برم کشته شود برادرم
در دل زار مضطرم نالة یا اخا کنم
آمده ام که قاسمم زیر سم ستورها
گردد پایمال و من دست زخون حنا کنم
آمده ام که یک دله از دم تیر حرمله
اصغر شیرخواره را برره حق فدا کنم
آمده ام که تا شود خواهر من اسیر کین
وزغم عابد حزین محشر غم بپا کنم
آمده ام که از قفا سر زتنم جدا شود
تا که بدشت نینوا بر سر نی نوا کنم
آمده ام در این زمین تا که شوم شهید کین
از غم مرگ اکبرم خون دل مصطفی کنم
مانده ام در حسرت بالا بلایی روز شب
جان دهم از دوری دیر
اشنایی روز شب
هر سحر
نام تورا با سوز دل سرداده ام
تا مگر از تو رسد از
من صدایی روز شب
عاشقانه
کو به کو شهر شما را گشته ام
تا بیابم شاید از تو
رپایی روز شب
دل خوشم
با خاطراتت هر شب توروزها
بی تو دارم بادل خود
ماجرایی روز شب
پیش رویت
قاب عکسی از تو دارم ماه من
روز شب با یاد تو دارم صفای روز شب
به شهر کوفه پر دردم میان کوچه می گردم
نمی خواهم که از خجلت دگر سوی تو بر گردم
شکسته قلب پر خونم شبیه نیل و جیحونم
تو سرگردان در صحرا من از هجر تو مجنونم
الا ای زاده حیدر بیا در کوفه و بنگر
به روی دار عشق تو طرفدارت شده بی سر
ز داغت آتشینم من ببین نقش زمینم من
چنین جان داده ام تا که عزایت را نبینم من
فدایی تو گردیدم ز اندوه تو رنجیدم
کمی از غربت حیدر به شهر کوفه را دیدم
به یاری من تنها همه بستند همه درها
به خاک کوچه افتادم ببردم نام زهرا را
به شهر شب چو مهتابم به دیدار تو بی تابم
کشیده بر زمین جسمم که خاک پای اربابم
اولین های بندر انزلی
* اداره گمرک باپیشینهای بیش از ۳۰۰ سال
* اداره بندرباپیشینهای بیش از ۲۰۰ سال
* ایجاد انجمنهای محلی وبلدیه پیش از تأسیس بلدیه
* شهرداری ( بلدیـه ) قبل از سال 1315 هجری قمری 1276 شمسی بعنوان اولین بلدیـه در ایران
* آموزش وپرورش پیش از سال ۱۲۷۱ خورشیدی
* اکابر شبانه آن هم دروس دبیرستانی پیش از سال ۱۲۹۰ خورشیدی
* چاپخانه پیش از سال ۱۲۸۶ خورشیدی
* بهداری پیش از سال ۱۲۷۶ خورشیدی که به وسیله بلدیه اداره میشد
* شیروخورشیدی سرخ ( هلال احمر ) ۱۳۰۴ خورشیدی
* روشنائی برق پیش از سال۱۲۷۹ خورشیدی به عنوان نخستین شهردرایران که دارای روشنائی شد
* تلفن پیش از سال ۱۲۷۷ شمسی وپست وتلگراف نیز جلوتر ازبسیاری شهرهای ایران
* نظمیه ( شهربانی ) پیش از سال ۱۲۸۶ خورشیدی
* راه آهن حدود سال ۱۲۶۹ خورشیدی دریکی از روستاهای انزلی
* هواشناسی پیش از سال ۱۲۸۰ خورشیدی
* اداره شیلات بابیش از ۱۵۰ سال پیشینه وسردخانه نخستین باردرانزلی وحسن کیاده
* هواپیما – نخستین خطوط هوایی در بندر انزلی به وجود آمد در زمین معروف به زمین طیاره . نخستین پرواز در ایران از بندر انزلی به تهران و سپس به اصفهان صورت گرفت .
* خودرو برای اولین باردرانزلی مشاهده شدهاست.
* سالن سینما - بندرانزلی از نظر نمایش فیلم سینمائی وداشتن سالن سینما ، تئاتر وورزشهای مختلف پیشگام بودهاست .
* بعضی ازکارخانجات ازجمله تصفیه خانه نفت ، چوب بری ، لیمونادسازی ، کالباس سازی ، برنجکوبی
وبلاک هیچ گونه تضمینی بر صحت داشتن این مطلب نمیدهد