شیعه بدون لعن مقرب نمی شود

شیعه بدون لعن مقرب نمی شود

کارم بدون لعن مرتب نمی شود

بی ذکر لعن باده لبالب نمی شود 

روزم بدون لعن عمر شب نمی شود

 

صاحب عصر

صاحب عصر

«  صاحبِ عصر گوش ڪن »

جمعه ها هم من و هم پنجره عادت داریم

به تماشای خیابان بنشینیم فقط

انتظار از سَر و روی من و او می بارد

تا ڪه یڪ بار تو را خوب  ببینیم فقط

نڪند ڪج بِڪنی راه خودت را یڪ وقت

نڪند دیـــــر بیایی به سراغم آقا

من هم انسانم و اندازه ی صبرم محدود

می ڪُشد زود مرا دَغدغه و غم آقا

چشم این پنجره از چشم منم خیس تر است

منتظر بوده ڪمی قبل تر از این گویا

می نویسم به تنِ شیشه ی او "یا مهدی"

بس ڪه احوالِ تو را می شود از مـــــن جویا

او نمی داند و من نیز نخواهم دانست

راز این غیبتِ دیرینه و طولانـــــی را

باید امّا تو در این جامعه حاضر باشی

تا به مقصد برسانــــی بشر فانی را

زهرا موسی پور

http://line.me/ti/p/pwL2FQeU3U

صد سال ره مسجد و میخانه بگیری

صد سال ره مسجد و میخانه بگیری

عمرت به هدر رفته اگر دست نگیری

بشنو از این پیر خرابات تو این پند

هر دست که بدادی به همان دست بگیری

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود
عاقبت غربی ترین دل نیز «عاشق» می شود
می رسد روزی که شرط عاشقی، دلدادگی ست
آن زمان، هر دل فقط یک بار عاشق می شود

هادی لطفی

عجب صبری خدادارد

عجب صبری خدادارد

عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم

همان درلحظه اول که اول ظلم را می دیدم  ازمخلوق بی وجدان

جهان راباهمه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم

عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم

اگرمن جای اوبودم می دیدم درهمسایه صدهاگرسنه

چندبزمی گرم عیش ونوش نخستین نعره مستانه راخاموش آندم برلب مستانه می کردم

عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم

نه طاعت می پذیرفتم ازبهر استغفاراین بیدادگرها تیزکرده

پاره پاره درکف زاهدنمایان صبحه صددانه میکردم

عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم

برای خاطر تنهایکی مجنون صحرا گرد بی سامان،

هزاران لیلی ناز آفرین را کوه به کوه ،آواره ،دیوانه میکردم

عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم

بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان

سراپای وجودبی وفا معشوق را پروانه میکردم

عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم

بعرش کبریایی،باهمه صبرخدایی  نازبریک ناروا گردیده خواری می فروشد

گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه میکردم

عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم

که میدیدم مشوش ،عارف وعامی زبرق فتنه این علم عالم سوز و مردم کش

معدوم هرفکری ،دراین دنیای پر افسانه میکردم

عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم

چرا من جای اوباشم؟

همان بهتر که اوخود جای خود بنشسته تاب تماشای تمام زشتکاریهای این

مخلوق رادارد! وگرنه من بجای اوچوبودم

کی عادلانه سازشی باجاهل وفرزانه میکردم

عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم

عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم

معینی کرمانشاهی