من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم

من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم

روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم

بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی

سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم

عالم ذر ذره ای از خاک پای حضرتش

از برای افتخار از حضرت داور گرفتم

بر در دروازۀ ساعات یک ساعت نشستم

تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم

زینبی دیدم چه زینب کاش مداحش بمیرد

من ز آه آتشینش پای تا سر در گرفتم

سر شکسته دل پر از خون دیده خون آلود اما

حالتی دیدم که بر خود حالتی دیگر گرفتم

ام لیلا رعشه بر اندام دیدم اوفتاده

گفت من این رعشه از داغ علی اکبر گرفتم

نا گه از بالای نی فرمود شاه تشنه کامان

سر براه دوست دادم زندگی از سر گرفتم

اکبرم کشتند و عون و جعفر وعباس و قاسم

تا خودم از تشنگی اب از دم خنجر گرفتم

گفت ساعی زین مصیبت  از دردربار جانان

حظّ ازادی برای اکبر و اصغر گرفتم

شعر از مرحوم حاج مرشد چلویی

چهل روز برعهدخود وفادارباشیم

چهل روزبرعهدخودوفادارباشیم

شب تاسحربسوزم دیده به دربدوزم

چون شمع نیمه جانم درانتظارمهدی

جمعه به جمعه  نالم ناله بردمجالم

یاسین وندبه خوانم درانتظارمهدی

آری از پشت کـــوه آمـــده ام...

آری از پشت کـــوه آمـــده ام...

چه می دانستم این ور کـــوه باید

برای ثروت،حرام خورد؟!

برای عشق خیانت کرد

برای خوب دیده شدن

دیگری را بد نشان داد

برای به عرش رسیدن

دیگری را به فرش کشاند

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم

می گویند:فلانی از پشت کــــوه آمـــده!

ترجیح می دهم به پشت کـــوه برگردم

فقط تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد،

تا اینکه این ور کــــوه باشم و گرگ!

شکایت قرآن

شکایت قرآن

آخر این قرآن همه وحی خدای اکبر است

آخر این  آیات روشن  معجز پیغمبر است

این کلام الله امانت از  رسول اکرم  است

هیچ  کافر با امانت این خیانت می کند

در قیامت از شما قرآن شکایت می کند

روز محشر در مـیان انبیاء و اولیاء

می کند قرآن شکایت در بساط کبریا

میزنند از غم به سر  پیغمبران و اصفیا

پس خدا تشکیل دیوان  عدالت می کند

در قیامت از شما قرآن شکایت می کند

من چه کردم با شما این قسم خوارم میکنید

پیــش هر لامـــذهبی بی اعتـبارم میکنید

در میان کوچه پر گــــــــرد و غبارم میکنید

هیچ کس با دین و آیین این شناعت می کند

در قیامت از شــما قرآن شــکایت می  کنـد

من کلام روح بخش کبریایــی بوده  ام

معجز پیغمبر و الـــهام خدایی بـوده ام

من کجا ای قوم اسباب جدایی  بوده ام

هر کسی احکام دینش را رعایت می کند

در قیامت از شـما قرآن شــکایت می کند

 

ای که خود را تو مسلمان گفته ای اندر زمین

هیچ ملت با کــتابش کــــرده رفتار اینــــچنین

شاهـــدی بر حـــال قرآن یا اله العـــــــــالمین

سوره هایم یک یک اقرار شهادت می کند

در قیامت از شما قرآن شــکایت می کنــد

هیچ توراتی شده پیش یهـــودان مثـــــل من

هیچ انجیلی به خاک افتاده غلطان مثـــل من

هیچ زندی گشته پامال مجوسان مــــــثل من

هیچ هندویی چنین ظلم و فضاحت می کند

در قیامت از شـما قرآن شکایت می کنــد

ای جماعت جامع احکام ربانی منـم

در جهان بالاترین برهان رحمانی منم

دفتر توحید و دستور مسلمانی منـم

خلق را جز من به سوی حق که دعوت می کند

در قیامـت از شـــــما قرآن شــــکایت می کنـــد

چون که شد در کعبه ظاهر خاتم پیغمبران

بود قرآن معجز او از برای کـــــــــــافران

در بر یک آیه اش گشتند عاجز شــاعران

بهر معجز آیهء واحـد کفایــت می کند

در قیامت از شما قرآن شکایت می کند

جمـــــع گردیدند در کعـــبه فصــیحـــان عرب

معجزم را جملگی تصـــدیق کردنــد ای عجب

هان چه می خواهـید از من ای گروه بی ادب

فعل ناپاکان مرا غرق خــجالت می کند

در قیامت از شما قرآن شکایت می کند

با چه زحمتها فراهـم گشت قرآن شریف

نقل شد از جـلد آهو روی اوراق لطیــف

حال اندرکوچه ها افتاده دسـت هر کثیف

هر که می بیند با این اوضاع لعنت می کند

در قیامت از شما قرآن شـــــــکایت می کند

گر شما ای اهل فرقان بر محـــــمد قائلید

پس چرا این نوع بر تخفیف قران مائلید

مفتضح از دست یک مشتی گدای سائلید

همت مردانه رفع این مصـیبت می کند

در قیامت از شما قرآن شکایت می کند

مردمی خواهم که ازدیـــن خدا یاری کتند

مردمی خواهم که از قرآن هواداری کـنـد

مردمی خواهم که از مذهب نگهداری کند

یاری از قرآن جوان پاک طینت می کند

در قیامت از شما قرآن شکایت می کند

بیا آقا

بیا آقا
بیا آقا، دلم تنگ است.
 بدون تو هر آوایی که می آید بد آهنگ است.
بیا آقا که در چشمم، بدون پرتو رویت،

زمین بی روح و طرح آسمان خاکستری رنگ است.