خار راه منی ای شیخ زگلزار برو
از سر راه من ای رند تبهکار برو
تو و ارشاد من ای بی رشد وتباه
از بر روی من ای صوفی غدّار برو
ای گرفتار هواهای خود ای دیر نشین
از صف شیفتگان رخ دلدار برو
ای قلندر منش ای باد به کف خرقه بدوش
خرقه شرک تهی کرده وبگذار برو
خانه کعبه که تو اکنون شدی خادم اَن
ای دغل خادم شیطانی از این دار برو
امام خمینی(ره)
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم
بی خبر ازهمه عالم شوم اما نشدم
آرزوها همه درگورشد ای نفس خبیث
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم
از سروده های امام خمینی (رحمه الله علیه)
در فرو بسته ترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی
بارها بر سر خود بانگ
زدم
هیچت ار نیست مخور خون
جگر ، دست که هست
بیستون را یاد آر ،
دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از
سر راه بردار
وَه چه نیروی شگفت
انگیزیست
دستهایی که به هم
پیوسته ست
...
فریدون مشیری
دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم
بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان حسین اگر نگیرم چه کنم
دلم به وسعت دنیاگرفته آقاجان
ازاین زمانه ازاینجا گرفته آقاجان
هزارسال نگاه شکسته مادر
برای چشم تواحیاءگرفته آقاجان
مراکویرفراقت ترک ترک کرده
دلم بهانه دریاگرفته آقاجان
کجاست جزیره خضراءمن
دلم برای همان جاگرفته آقاجان