انا لله و انا الیه راجعون
آبروی اهل دل از خاک پای مادراست
هرچه داریم ای جماعت از دعای مادر است
آن بهشتی را که قرآن میکند توصیف آن
صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادراست
همکارمحترم جناب آقای رفیع پور
باقلبی مالامال از غم واندوه وبا نهایت تاثر وتاسف
درگذشت مرحومه مغفوره
مادر گرامیتان
تسلیت عرض نموده برای شما و فامیل وابسته
صبر جمیل و اجری جزیل خواستاریم
ازطرف وبلاک مشهدالرضا
http://mashhadoreza.blogsky.com
چهل روزبرعهدخودوفادارباشیم
صبح جمعه بوی غربت می دهد
ندبه اش هم بوی حسرت می دهد
صبح جمعه با ندای انتظار
وعده دیدارحضرت می دهد
بیمار شدن از من و عیسی شدن از تو
لب تشنه شدن ازمن و دریاشدن از تو
در راه عصای تو بیان کرد: امامی!
اعجاز عصا از تو و موسی شدن از تو
در مهد به اثبات خودت سعی نمودی
در کودکی ات این همه والا شدن از تو
چهل سال پدر – چشم به راه پسرش بود
حالا یکی یک دانه ی بابا شدن از تو
چشمان موفق به امید تو نشسته است
پس دست شفا از تو و بینا شدن از تو
تا زائر سرو قد و بالای تو باشد
جانم پسرم از پدر و پاشدن از تو
بگذار قدم های تو را خوب ببیند
در قامت تو جلوه ی محبوب ببیند
شاعر: علی اکبر لطیفیان
آیا ارگانی متولی فعالیت غیرقانونی این افراد است؟
آلودگی صوتی، به هر صدایی از هر منبعی گفته میشود که باعث ایجاد آزردگی در انسان شود، واحد اندازهگیری آن «دسی بل» است. انسانها برای شنیدن صدا یک آستانه تحملی دارند و اگر از آن فراتر رود باعث اذیت و آزارشان میشود .
انتشار صدا بسته به اینکه در محیط باز یا بسته صورت پذیرد رفتار متفاوتی دارد. در یک محیط باز امواج صوتی بدون برخورد به مانع روند انتشار را تا مرز تباهی ادامه میدهند. شرایط محیطی تاثیر غیر قابل انکاری در چگونگی انتشار صدا دارد.
ازقبیل دستفروش با دستگاه های صوتی آنچنانی که درکوچه هااقدام به انجام این کارمی نمایند
گرچه انسان به سرو صدا عادت کرده ولی در حقیقت آلودگی صوتی یک عامل خستگی بوده و ظرفیت کار انسان را چه در مشاغل فکری و چه در شغلهای بدنی و ساده کاهش میدهد آلودگی صوتی روی وضع روانی و روحی شخص اثر کرده،
باعث اشکال در تطابق یافتن انسان با محیط کار وحتی اجتماعی و خانواده میشود
پسر گاندی می گوید:
پدرم کنفرانس یک روزه ای در شهر داشت، از من خواست او را به شهر برسانم، وقتی او را رساندم گفت:
ساعت 05:00 همین جا منتظرت هستم تا با هم برگردیم.
من از فرصت استفاده کردم، برای خانه خرید کردم، ماشین را به تعمیرگاه بردم، بعد از آن به سینما رفتم.
ساعت 05:30 یادم آمد که باید دنبال پدر بروم! وقتی رسیدم ساعت 06:00 شده بود!
پدر با نگرانی پرسید: چرا دیر کردی؟!
با شرمندگی به دروغ گفتم: ماشین حاضر نبود، مجبور شدم منتظر بمانم!
پدرم که قبلا به تعمیرگاه زنگ زده بود
گفت:در روش تربیت من حتما نقصی وجود داشته که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی! برای این که بفهمم نقص کار من کجاست این هجده مایل را تا خانه پیاده بر می گردم تا در این مهم فکر کنم!
مدت پنج ساعت و نیم پشت سرش اتوموبیل می راندم و پدرم را که به خاطر دروغ احمقانه ای که گفته بودم غرق در ناراحتی و اندوه بود نگاه می کردم!
همان جا بود که تصمیم گرفتم دیگر هرگز دروغ نگویم!
این عمل عاری از خشونت پدرم آنقدر نیرومند بود که بعد از گذشت 80 سال از زندگی ام هنوز بدان می اندیشم!!