#یک_داستان_یک_پند در راسته بازار پالاندوزان، جوانی پالان می‌دوخت و در زمان فراغتش با حرکت سریع دست، ...

#یک_داستان_یک_پند

در راسته بازار پالاندوزان، جوانی پالان می‌دوخت و در زمان فراغتش با حرکت سریع دست، مگس را در کف دستش شکار می‌کرد بعد به آرامی دست خود را می‌گشود و یک بال مگس را می‌کَند و در زمین رهایش می‌کرد و می‌خندید، این کار تفریح او شده بود. بعد از پنج سال صبحی از خواب بیدار شد در حالی که دست راستش کلاً فلج و بی‌حس در کنارش افتاده بود و تا آخر عمر فلج زندگی کرد.

در واقعیت دیگری، جوانی انگشتان دستش به ارّه‌ی آهنگری گرفتار و قطع شد. بعدها خودش می‌گفت: روزی تُن ماهی را با انبر باز کردم و خوردم. قدری گوشت داخل آن بود پیش گربه‌ای انداختم که کنار دستم التماس می‌کرد. گفتم: من زحمت کشیدم، کار کردم و این تُن ماهی را خریدم و خوردم،

پس درب قوطی تُن ماهی را به جای خود برگرداندم و کمی باز گذاشتم. گربه مجبور شد دست خود داخل قوطی کنسرو کند و دستش گیر کرد و از مغازه‌ی من دور شد، روزی که انگشتان من قطع شد، یقین کردم که قوطی کنسرو هم پنجه گربه را قطع کرده بود.

#احسن_القصص :گریختن حضرت عیسی علیه السلام از احمق

#احسن_القصص

گریختن حضرت عیسی علیه السلام از احمق

روزی مردی،حضرت عیسی علیه السلام را دید که باعجله و شتابان به جانب کوهی می گریزد.

 با تعجب به دنبال او دوید و گفت:برای چه فرار میکنی؟ از بهر رضای خدا لحظه ای به ایست و بگو!

حضرت عیسی فرمود: از احمق می گریزم، برو و مانع من نشو.

مرد پرسید: مگر تو نیستی که کر و کور را شفا دادی و نفس مسیحایی ات مرده را زنده کرد؟

و در مشتی گِل دمیدی و آن گِل ها را تبدیل به پرنده کردی؟

پس تو هرچه خواهی می کنی که ای روح پاک!

حضرت مسیح گفت: به ذات پاک خداوند و به صفات پاکش سوگند می خورم:

که اسم اعظم خداوند را که اگر بر کوه بخوانم بی تاب می گردد...

اما نه یک بار که هزار بار از روی مهر و محبت بر دل احمق خواندم،ولی سودی نداشت!

مرد پرسید: حکمت چیست؟ چرا دعایت آن جا اثر کرد ولی این جا درمانی نکرد؟

 گفت: رنج احمقی، قهر خداست ولی رنج کوری، ابتلاست...

ابتلا و بیماری رنجی است که باعث رحم دیگران می شود

اما احمقی رنجی است که باعث زخم و قهر دیگران می گردد و مانند داغِ خداوند است که بر جان هرکس بخورد، همچون قفلی که مهر و موم شده باشد هیچ دستی نمی تواند برای آن چاره ای بیابد!

امام علی علیه السلام:

از احمق بر حذر باش ؛ زیرا آدم احمق، خودش را اگر چه بدکار باشد نیکوکار مى داند

 و ناتوانیش را زیرکى و شرّ و بدیش را خیر و خوبى مى شمارد.

همچنین فرمود:

آدم احمق،با تحقیر و خوارى هم درست نشود.

حکایت ها و پندهانهج السعادة ،۳/۲۲۵

#پیشاپیش‌میلادحضرت‌مسیح‌ع‌مبارک

مردم عراق در حمایت از شهید ابومهدی المهندس تظاهرات کردند

https://s4.uupload.ir/files/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85_%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82_qnwx.jpg

مردم عراق در حمایت از شهید ابومهدی المهندس تظاهرات کردند

شماری از مردم عراق شامگاه جمعه در حمایت از شهید ابومهدی المهندس و مخالفت با برداشتن دیوارنگاره وی در میدان الفردوس بغداد تظاهرات کردند.

تظاهرات کنندگان خشمگین عراقی هدف از تلاش برای برداشتن دیوارنگاره شهید ابومهدی المهندس را کاستن از هیبت حشد شعبی عنوان کردند.

#وقت_سلام

https://s4.uupload.ir/files/%D8%AF%D9%88%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87_x1n3.jpg

#وقت_سلام

دوباره غروب است و دل بیقرار

به پایان نیامد چرا انتظار؟!

عزیزِ دل از غیبتش برنگشت

جهان شد دوباره به غربت دچار

پیدا می‌شود...

پیدا می‌شود

آن همه زیبایی‌ات از دور پیدا می‌‌شود

از کنار شال موی بور پیدا می‌‌شود

هر کسی خواهر خطابت کرد قصدش خیر نیست

خواهر من آدم ناجور پیدا می‌‌شود

بعد شام سلف حتی مردها هم خواهرند

این همه اعجاز در کافور پیدا می‌‌شود

گاه با قصد قرابت دوری از دلبر کنید

عشق در سریال‌ ها اینجور پیدا می‌‌شود

در جهنم هم شبیه باغ رضوان حور هست

منتها برعکس آن مأمور پیدا می‌‌شود

چیپس را با ماست این دنیا بخور در آخرت

رودهای جاری از انگور پیدا می‌‌شود

شیخ از بین جماعت داد زد درد تو چیست

شیخ قدری صبر کن منظور پیدا می‌‌شود

دار را آماده کن حتی اگر جرمی نبود

بی‌ گمان حق‌حق‌کنان منصور پیدا می‌‌شود

سنگ هر جایی که باشد می‌‌خورد بر پای لنگ

بین لنگان از قضا تیمور پیدا می‌شود

زیر میز عده‌‌ای از دکتران جای شفا ست

روی میز دکتر اما گور پیدا می‌‌شود

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

دَندِ نرم و چشم‌‌های کور پیدا می‌‌شود

شاید اهل کهف از بیدار بودن خواب شد

اختیاری چون نشد حل، زور پیدا می‌‌شود

پشت کنکوریم و کن کور ای خدا کنکور را

در بهشتت هم مگر کنکور پیدا می‌شود

توی ایران غیر زاکانی و ایرج میرزا

فیض و قاسم‌خانی و شاپور پیدا می‌شود

ای سلیمان گفته بودی شاعر این شعر کو

زیر پایت را نظر کن مور پیدا می‌‌شود

رضا حسین‌پور

وطنز | بهترین شعرهای طنز