#مشت_و_مال هدیه سیگار به خبرنگاران در معارفه رئیس جدید دخانیات

#مشت_و_مال هدیه سیگار به خبرنگاران در معارفه رئیس جدید دخانیات

ایمان شمسایی مدیرکل مطبوعات و خبرگزاری‌های داخلی در صفحه اینستاگرامش از هدیه دادن سیگار به خبرنگاران در مراسم معارفه رئیس جدید دخانیات خبر داد.

معارفات نیکوتینی

بی‌ماله‌ی خود تیتر زدن نتوانم

بی‌ماله‌کشی شهره شدن نتوانم

من بنده آن دمم که گوید مسئول

یک دود دگر بگیر و من نتوانم

امین شفیعی

عکس دو سه‌تا جوان بی‌کار بگیر

با سیخ کنار منقل از یار بگیر

در جشن ورود من به این پست جدید

خودکار زمین گذار و سیگار بگیر

حسن اویسی

بکش سیگار و دل‌ها را مکن ریش

مکن اذهان مردم را تو تشویش

اگر راحت گذاری حال ما را

پس از این، ارمغانت می‌دهم بیش

محمدباقر منصورسمائی

مبارک باشدش این پست شیرین

که نیکوتین ما را کرد تأمین

به  تندیس لیاقت شد سزاوار

نداده وعده اما کرده تضمین

طاهره ابراهیم‌نژاد

وطنز | بهترین شعرهای طنز

نصب لانه‌های چوبی پرندگان بر روی درختان در کرمانشاه/زیباسازی منظر شهری با مشارکت شهروندان محقق می‌شود

https://s4.uupload.ir/files/%D9%86%D8%B5%D8%A8_tm9n.jpg

نصب لانه‌های چوبی پرندگان بر روی درختان در کرمانشاه/زیباسازی منظر شهری با مشارکت شهروندان محقق می‌شود

سرپرست اداره کل نظارت بر خدمات شهری شهرداری کرمانشاه به #مرصاد گفت: ساخت و نصب لانه‌های چوبی پرندگان بر روی درختان در سطح شهر با هدف ارتقای سیمای شهری و حفظ محیط زیست توسط شهرداری کرمانشاه انجام شده است.

#یک_داستان_یک_پند شبی ﺧﺮﻭﺷﭽﻒ (ﺭﻫﺒﺮ ﺷﻮﺭﻭی سابق ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﻟﯿﻦ) ﺑﺮﺍی ﺍین‌که ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ نشود،ووو

#یک_داستان_یک_پند

شبی ﺧﺮﻭﺷﭽﻒ (ﺭﻫﺒﺮ ﺷﻮﺭﻭی سابق ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﻟﯿﻦ) ﺑﺮﺍی ﺍین‌که ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ نشود، صورتش را ﮔﺮﻳﻢ ﻛﺮﺩ ﻭ برای ﺩﻳﺪﻥِ فیلمی به ﺳﻴﻨﻤﺎ ﺭﻓﺖ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﻓﻴﻠﻢ اصلی، ﻳﻚ ﻓﻴﻠﻢ ﺧﺒﺮی ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ و ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺧﺮﻭﺷﭽﻒ ﺑﺮ ﭘﺮﺩﻩی سینما ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ. ﻫﻤﻪی تماشاچیان ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺜﻨﺎی ﺧﻮﺩ ﺧﺮﻭﺷﭽﻒ ﺍﺯ ﺟﺎیشان ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪند ﻭ ﺑﻪ اﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﻭ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻧﺪ.‌!!!

ﺧﺮﻭﺷﭽﻒ ﺍﺷﻚ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ و ﻋﻤﻴﻘﺎً ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪی ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ، ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﺮﺩی ﺷﺎﻧﻪﺍﺵ ﺭﺍ تکان ﺩﺍﺩ ﻭ ﺯﻳﺮ لب به او ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻣﺮدک ﺍﺣﻤﻖ!!! ﻫﻤﻪی ﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ میﻛﻨﻴﻢ! ﺍﻣﺎ ﭼﺮﺍ میﺧﻮﺍهی سرت را ﺑﻪ ﺑﺎﺩ دهی؟

باید بدانیم که احترامی که اطرافیان‌مان بر ما می‌گذارند از دوست‌داشتنِ ماست یا ترس از ما و یا احترام‌شان برای درامان‌ماندن از شرارتِ ماست. گاهی در بستگان کسی از بس عیب‌جو و مُغتاب (غیبت‌کننده) است که ما از ترس آبرویِ خود او را در مجالس‌مان دعوت می‌کنیم.

 نبی مکرم اسلام (ص) می‌فرمایند:

بدترین شما کسی است که مردم از روی ترس از آن‌ها، احترام‌شان بگذارند.

سری هم به دسته کلیدهای اندیشه‌مان بزنیم

سری هم به دسته کلیدهای اندیشه‌مان بزنیم

همین الان اگر سری به دسته کلیدمان بزنیم خواهیم دید برخی کلیدها هستند که یا قفل‌شان عوض شده‌اند یا ما از آن کلیدها بی‌نیاز شده‌ایم، حتی برخی کلیدها هستند که نمی‌دانیم برای کجا هستند؟ آن کلیدهای اضافی را از دسته کلید خود دور کنیم و سنگینی آن را از روی خود برداریم.

اگر سری هم به دسته کلیدهای اندیشه‌مان بزنیم برخی کلیدهایی را که در برخی جاها و مشکلات زندگی به زور می‌انداختیم و جواب نمی‌گرفتیم آن‌ها را هم از اندیشه خود دور کنیم. عمری با خشم و عصبانیت و ترس، سعی داشتیم فرزندمان مطیع‌مان شود، حال زمان آن نیست که کلید جدّیت و مهربانی و منطق را جایگزین کلید قبلی کنیم؟!

#یک_داستان_یک_پند چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسه‌ای شیر داد. سپس رفت وووو

#یک_داستان_یک_پند

چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسه‌ای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد. عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت در حیرت شد. پرسید: چرا چنین سخاوت می‌کنی؟ چوپان گفت: روزی با پدرم به خانه‌ی مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمه‌ی نانی به ما داد.

پدرم گفت: در حسرت ثروت او نباش هر چه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمه‌ی نان بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که می‌تواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد. چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر می‌کرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد. چوپان گفت: خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم.

عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود گفت: از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچ‌کس نیاموخته بودم مرا ثروت زیاد است که ده برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد. چوپان گفت: بر من به اندازه‌ی بزهایم که سیلاب برد احسان کن که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود بخاطر تیزشدن چاقوی طمع‌ام بریده باشی.