تجمع تعدادی از مردم شهرکرد و تاکید بر حل مسئله آب کشاورزی و شرب چند استان

https://s4.uupload.ir/files/%D8%AA%D8%AC%D9%85%D8%B9_%D8%AA%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DB%8C_zipd.jpg

تجمع تعدادی از مردم شهرکرد و تاکید بر حل مسئله آب کشاورزی و شرب چند استان

برخی از کشاورزان و مردم شهرکرد در تجمعی کوتاه بر توجه مردم و مسئولین به مسئله آب کشاورزی و شرب برخی از استانهای همجوار در مرکز کشور تاکید کردند.

بر اساس این گزارش، توجه جامع مسئولین و مردم به حقوق آبی استانهای همجوار و دچار مشکل کم آبی  و همچنین محکومیت سوء استفاده های سیاسی از مطالبات کشاورزان از خواسته های افراد حاضر در این تجمع بود.

در این تجمع که هم اکنون به پایان رسیده است از صدا و سیما خواسته شد تا رویکرد نو رسانه ملی در توجه بدون سانسور به مطالبات کشاورزان اصفهانی، برای بررسی مشکلات مشابه در سایر استانها نیز ادامه داشته باشد. / راه دانا

#یک_داستان_یک_پند ماموران سلطان محمود در بخارا، پسر جوانِ پیرمردی را گرفتند که به سلطان بد گفته بود.

#یک_داستان_یک_پند

ماموران سلطان محمود در بخارا، پسر جوانِ پیرمردی را گرفتند که به سلطان بد گفته بود. و او را در لشگرگاه زندانی کرده بودند و برای امور نظافت آن‌جا یک سال بود که از او کار می‌کشیدند.

پیرمرد هر چه وساطت و شفاعت فرزند خود کرد حاصلی اتفاق نیفتاد. پس از تلاش زیاد خدمت سلطان رسید و به سلطان ناسزایی گفت.ماموران ریختند و پیرمرد را گرفتند.

شاه چون این صحنه را دید، گفت: آزادش کنید پیرمردی گرفتار است، که به من پناه آورده، و سن او از من بیشتر است آزارش نکنید.پیرمرد اشکی ریخت و گفت: ای سلطان پیام و سخن مرا گرفتید، من به شما ناسزا گفتم و مرا رها کردید؛ ولی پسرم از شما بدی گفته و یک سال در زندان ماموران شماست.

سلطان آشفته شد و امر کرد: فرزند پیرمرد را آزاد کرده و به او غرامت بپردازند و آن مامور را هم شلاق بزنند تا برای ترس مردم از سلطان، با چنین سخت‌گیری‌های نابجا و ظالمانه، چهره خشن و نامناسبی از شاه در بین مردم ارائه نکنند.

داستان زندگی بشر نیز چنین است. برخی به خاطر منافع دنیوی‌شان یا جهالت‌شان از خدا موجودی ساخته‌اند که هرگز خدا چنین نیست. مانند مامورانی که از خشونت و سنگ‌دلی سلطان، تصور و ذهنیتی در بین مردم ساخته که هرگز چنین نبوده و بخشنده‌تر از آن بود.

کافی است نزد برخی جاهلان خدا‌نشناس پای انسان بلرزد، او را جهنمی کرده و از او دور می‌شوند. این گروه جز ساختن چهره خشن از خدا کاری بلد نیستند که حتی خدا نیز آنان را دوست ندارد چرا که، کسی که کسی را دوست داشته باشد دوست را محبوب می‌کند نه منفور! و آن‌ها اگر خدا را دوست داشتند او را محبوب بندگان می‌کرد نه العیاذبالله منفور!

اوایل نبوت، نبی مکرم اسلام (ص) از خشم خدا زیاد سخن می‌گفتند، که جبرییل نازل شد و فرمود: ای پیامبر خداوند امر کرد: از رحمت من بیشتر به بندگانم بگو.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

خداوند تبارک و تعالی به حضرت موسی(علیه السلام) چنین وحی کرد: ای موسی چهار سفارش به تو دارم:

1تا زمانی‌که مطمئن نیستی گناهانت

آمرزیده شده به عیوب دیگران مشغول مشو.

2تا زمانی که مطمئن نیستی گنج های من

تمام شده در مورد روزی خود اندوهگین مباش.

3تا زمانی که از زوال پادشاهی من

اطمینان نداری به کسی جز من امید مبند.

4تا زمانی که مطمئن نیستی

شیطان مرده، از مکر او ایمن مباش.

خصال شیخ صدوق/ج۱/ص۲۱۷

این همه در سوریه خرج کردید برای 3 درصد؟!

این همه در سوریه خرج کردید برای 3 درصد؟!

مصطفی تاجزاده،فعال سیاسی: میلیاردها دلار ثروت ملی خرج حفظ بشار اسد شد تا سهم #ایران از اقتصاد #سوریه ۳درصد شود؟ چرا از این تجربه درس نمی‌گیرید که نظامیگری در غیاب دیپلماسی آینده‌نگر، و تسلط میدان بر دیپلماسی، نه تنها به اقتدار پایدار نمی‌انجامد بلکه فرصت‌های اقتصادی را تخریب می‌کند؟

پ ن: اقای تاجزاده واقعا انقدر نادان  هست یا خودشو زده به نادانی یعنی واقعا دلیل ورود ما به سوریه رو نمیدونی یا فقط داری خوراک رسانه های بیگانه رو تامین میکنی !!!

#یک_داستان_یک_پند مردی به خواب دوستش آمد، در حالی‌که غل و زنجیر بر دست داشت.

#یک_داستان_یک_پند

مردی به خواب دوستش آمد، در حالی‌که غل و زنجیر بر دست داشت. به دوستش گفت: به پسران من بگو، عمل صالحی انجام دهند تا جزو باقیات‌الصالحات بر من ثوابی نوشته شود، باشد که خدا مرا از عذاب رها کند. دوستش نزد فرزندان آن متوفی آمد و سخن پدر بر آنان رساند و خواب خود تعریف کرد. در حالی‌که فرزندان او از بیکاری از شهر پشم می‌خریدند و در رودخانه می‌شستند تا پولی بگیرند و کسب معاش کنند.

پسر بزرگ‌تر گفت: مرا معاف و معذور دار که این پشم‌ها امانت است و ما را دیناری در دنیا نیست که در حق او نیکی کنیم.  پسر کوچک‌تر گفت: صبر کن نرو. دستان خود را گشوده به هم چسباند و سه بار آب رودخانه پر کرد و به بیرون رود روی سبزه‌های کنار رود ریخت. گفت: خدایا چیزی برای احسان و بخشش ندارم از فضل خود این کم‌ترین را از این ناچیز بپذیر و پدرم را از عذاب معاف کن.دوستش خنده‌ای کرد و گفت: شاهکار کردی ای پسر دوست من! نیازی به احسان و نیکی تو نیست من کار نیکی می‌کنم و وصیت پدر تو را عمل می‌کنم.

شب در خواب فرو رفت و دید آن دوست‌اش در باغ بزرگی است. شاد شد و گفت: من که چیزی برای تو نبخشیدم؟ دوست‌اش گفت: خدا به خاطر سه کف دست آب ، مرا بخشید. بدان در این دنیا برای خدا ارزش یک عمل به نیت کننده آن است نه بزرگی یک کار.  آری حال که فصل زمستان است ، کافی است نان‌های خشک مانده سر سفره را به نیت قربة الی‌الله برای پرندگان بریزیم. به همین راحتی با یک نیت خوب، کوچک‌ترین کار نزد بشر، نزد خدا بزرگترین کار است.