روایت_کربلا | اوج مصیبت در کربلا شهادت طفل شش ماهه است

روایت_کربلا | اوج مصیبت در کربلا شهادت طفل شش ماهه است

‌‌رهبر انقلاب: به نظر من اوج مصیبت در کربلا، شهادت علی اصغر علیه السلام و این طفل شش ماهه در آغوش پدر است. معمولاً از روز هفتم محرّم تشنگی اصحاب سیّدالشّهدا علیه السلام و خاندان پیغمبر را مطرح میکنند اما عطش آدم بزرگ با عطش بچّه‌ی کوچک، آن هم بچّه‌ی شیرخوار، قابل مقایسه نیست. من وقتی در ذهن خودم ترسیم میکنم آن حالتی را که در خیمه‌های حسین بن علی علیه السلام در حدود عصر عاشورا بود، که این بچّه‌ی شش ماهه به شهادت رسید؛ آن هیجان را، آن نگرانی را، آن ناراحتی را که به خاطر عطش این بچّه پیش آمده بود، واقعاً برایم قابل تحمّل نیست و طاقت نمی‌آورم.

#ملت_حسین_به_رهبری_حسین

#امر_ولی

پندانه زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه می‌کشید، در آن رنج بسیار می‌دید و حرصی تمام می‌زد.

پندانه

زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه می‌کشید، در آن رنج بسیار می‌دید و حرصی تمام می‌زد.

زنبور به مور گفت: ای مور! این چه رنج است که بر خود نهاده‌ای و این چه بار است که اختیار کرده‌ای؟ بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است تا من از آن نخورم به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم. این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و روی پاره‌ای گوشت نشست. قصاب کارد در دست داشت و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد.

مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید. زنبور گفت: مرا به کجا می‌بری؟ مور گفت: هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد.

بداهه‌ی شاعران راه‌راه تقدیم به حضرت باب الحوائج علی اصغر علیه السلام

بداهه‌ی شاعران راه‌راه تقدیم به حضرت باب الحوائج

علی اصغر علیه السلام

ماه و ستاره را داد، ماند آخرین عطایش

خورشید جلوه‌گر شد از مشرق عبایش

این چیست برده بالا، قرآن گرفته دستش

یا آمده به میدان، او با تمام هستش

این‌ سو تمام حق و آن‌ سو تمام باطل

جنگی مباهلاتی‌ست، اصغر مثال کامل

هرچند اکبرش رفت، اصغر هنوز مانده

تا انتهای نذرش نیمی ز روز مانده

بابا به سوی میدان عمه در اضطراب است

در بین «ان یکاد»ش لالایی رباب است

افتاد چشم شوری، بر نازکِ گلویش

ای وای اگر بیاید! تیر سه شعبه سویش...

طفل رضیع را تا بر روی دست بگرفت

آن سو سه‌شعبه‌اش را، ملعون به شست بگرفت

وقت نشانه‌گیری، شد غرق شک و تردید

مابین حنجر ماه، با جسم پاک خورشید

ای کاش لرزه افتد در لحظه‌ی نشانش

یا بشکند دو دستش، یا بشکند کمانش

تا ماه رفته بالا از مشرقین دوشش

شق القمر نمودند از گوش تا به گوشش

تیری که  زد حرامی از ابرها گذشته

گر چه یکی زد اما گویا سه تا گذشته

از روی شاخه، گل را آن نا نجیب چیده

از دور، حنجرش را، آخر چگونه دیده؟

شد حلق کوچکش با تیر سه شعبه پاره

ترسید لشکری از سرباز شیرخواره؟!

خونش به آسمان رفت با دست‌های بابا

عرش خدا تکان خورد با ناله‌های زهرا

چیزی نگویم امشب، مقتل نخوانده دریاب

یک روضه و سه واژه، اصغر، سه‌شعبه، ارباب...

گامی به سوی خیمه، گامی به سوی میدان

در اضطرار افتاد، امّید جن و انسان

بر لب مدام دارد، «والعصر» و «ناس» و «توحید»

خوابیده کودک اما در دشت، ضجه پیچید

جسم نحیف و پاکش بر روی دست جا ماند

مادر برای طفلش از دور روضه می‌خواند

آورده‌ام علی را سیراب و سربلند است

آهسته‌تر بگیرش این سر به موی بند است

افکند آب، آن شب، آتش به جان مادر

حالا که شیر دارد، افسوس نیست اصغر

شد خون حنجرش بر شمشیر کفر پیروز

تاریخ نوحه سرداد با این غم جگرسوز

باب الحوائج ماست، کافی‌ست یک اشاره

در دست کوچک او، دنیاست گاهواره

یا رب به حق اصغر این طفل شیر خواره

یک اربعین حرم را روزی نما دوباره

بداهه سرایان:

ناهید رفیعی، زهرا فرقانی

مهدی امام رضایی، فهیمه انوری

محمد صفایی، سوده سلامت

محمدرضا هادی زاده، رضا حسین‌پور

محمد عظامی، فرشته پناهی

مهنا صادقی، محمدباقر منصور سمائی

مرضیه نجفی، محمدعلی جعفری

مرضیه قاسمعلی ،بانو محسن‌پور

ابراهیم صفایی، فریبا رئیسی

مهدی حمامی، محمدعلی کمالی مقدم

طاهره ابراهیم نژاد

وطنز | بهترین شعرهای طنز

یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید

یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید

یا که بردید به تشییع، پدر را نبرید

پدری داغ جوان دید ملامت نکنید

روی زانو اگر افتاد شکایت نکنید

چون‌رمق نیست تکانی بدهد پایش را

پس بگیرید همه زیر بغلهایش را

نکند ناله که زد طبل برایش بزنید

جلوی چشم همه زشت صدایش بزنید

آی مردم جگر سینه زنان غم دارد

غم سنگین شب هشت محرم دارد

غم آن لحظه که ارباب به شهزاده رسید

ولدی گفت نشست و ز جگر ناله کشید

ای جوانمرد، جوانمرگ شدی یا نشدی؟

پیش پای پدر خویش چرا پا نشدی

داغ سنگین تورا شانه ی من تاب نداشت

تشنه بودی، پدر تشنه ی تو آب نداشت

قوت چشم تر من، کمرم را نشکن

حرمت ریش من و اهل حرم را نشکن

نیزه نگذاشت که آه تو به پایان برسد

جان به لبهای تو ای محتضر آسان برسد

مانده ام با تو و اینگونه گرفتار شدن

رشته رشته شده ای مثل عبای تن من

زخمهای تنت از موی سرت بیشتر است

بردن پیکر تو کارهزاران نفر است

چشم زد قامت طوبای تورا چشم حسود

پای جسم تو می افتادم  اگر عمه نبود

#نـوکــر_نـوشـت:

#علی‌اکبرلیلا...

مثل تسبیح چرا یکصدویک دانه شدی؟

با تنت ذکر گرفتم که چه سـازم پسـرم...

صلی الله علیڪ یا سیدناالمظلوم یاابا عبدالله الحسین

سلام علیکم و رحمة الله، روزتون معطر بنام #ارباب_بی_کفن

#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_مهدی_دهقان

#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم