داستــــان‌هـــای پنـــــدآمــــــوز روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم

داستــــان‌هـــای پنـــــدآمــــــوز

روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم

درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم، اگر می‌خواهی، می‌توانی تمام سیب‌های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول به دست آوری.

آن وقت پسر تمام سیب‌های درخت را چید و برای فروش برد

هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پول فصل‌هایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می‌خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم.

درخت گفت: شاخه‌های درخت را قطع کن آنها را ببر و خانه‌ای بساز

و آن پسر تمام شاخه‌های درخت را قطع کرد، آن وقت درخت شاد و خوشحال بود

پسر بعد از چند سال، بدبخت‌تر از همیشه برگشت و گفت: می‌دانی؟ من از همسر و خانه‌ام خسته شده‌ام و می‌خواهم از آنها دور شوم، اما وسیله‌ای برای مسافرت ندارم

درخت گفت: مرا از ریشه قطع کن و میان مرا خالی کن و روی آب بینداز و برو

پسر آن درخت را از ریشه قطع کرد و به مسافرت رفت، اما درخت هنوز خوشحال بود

شما چطور؟ آیا حاضرید دوستانتان را شاد کنید؟ آیا حاضرید برای شاد کردن دیگران بها بپردازید؟ آیا پرداخت این بها حد و مرزی دارد

آیا شما حاضرید به خاطر خوشبختی و شادی کسی حتی جان خود را فدا کنید

منظور این نیست که باید این کار را بکنید، منظور از این پرسش فقط یک چیز بود، آیا کسی را بی‌قید و شرط دوست دارید؟ چند نفر؟

عیب جامعه این است که همه می‌خواهند فرد مهمی باشند ولی هیچ‌کس نمی‌خواهد انسان مفیدی باشد!

درختان میوه خود را نمی‌خورند!

ابرها باران را نمی‌بلعند!

رودها آب خود را نمی‌خورند!

چیزی که بزرگان دارند

همیشه به نفع دیگران است

بزرگی می‌گوید:

همه آنچه که جمع کردم بر باد رفت

و همه آنچه که بخشیدم مال من ماند

آنچه که بخشیدم هنوز با من است

و آنچه که جمع کردم از دست رفت

در واقع انسان جز آنچه که با دیگران تقسیم می‌کند، چیزی ندارد

عشق، پول و مال نیست که بتوان آن را جمع کرد، عشق، عطر و طراوتی است که باید با دیگران تقسیم کرد  هر چه بیشتر بدست می‌آوری، هر چه کمتر می‌بخشی، کمتر داری!

 Mojtaba Farahani

امام علی علیه السلام خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده....

امام علی علیه السلام

خداوند چهار چیز را

در چهار چیز مخفی نموده

رضای خود را در طاعت ها

پس هیچ عبادتی را کم نشمارید شاید همان مورد رضای خدا باشد

غضبش را در گناهان

پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید شاید همان مورد غضب او باشد

استجاب خود را در دعاها

پس هیچ دعایی را اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد

ولی و دوست خود را در میان بندگانش

پس به هیچ بنده ای بی اعتنایی نکنید شاید او ولی خدا باشد و شما نشناسید

بیانات آیت‌الله مجتهدی تهرانے(ره)

داستان آموزنده روزی مردی برای رفتن به مسجد آماده شد . لباس نو به تن کرد و خود را معطر ساخت ....

 داستان آموزنده

روزی مردی برای رفتن به مسجد آماده شد . لباس نو به تن کرد و خود را معطر ساخت .

در راه به نقطه تاریکی رسید . ناگهان در تاریکی پایش در چاله ای افتاد و به زمین خورد .

چون لباسش کثیف شده بود به منزل بازگشت و بار دیگر لباس پاکیزه بر تن کرد و دوباره به سمت مسجد براه افتاد . مرد باز هم در همان نقطه به زمین خورد و بار دیگر لباسش کثیف شد .

مرد باز هم بلند شد و به خانه بازگشت . لباس نو به تن کرد و خود را مرتب ساخت و دوباره به سمت مسجد به راه افتاد .

مرد وقتی به نقطه تاریک رسید فردی را دید که با یک چراغ آنجا ایستاده

فرد به مرد گفت : بیا برویم و او را تا درمسجد رساند و با چراغ راه اورا روشن ساخت .

مرد در هنگام ورود به مسجد از فرد پرسید : تو کیستی ؟ از کجا می دانستی من از آنجا خواهم گذشت ؟

فرد گفت : من شیطانم .

مرد گفت : پس چرا به من کمک کردی تا به مسجد برسم ؟

شیطان گفت : هربار من تو را بر زمین می زدم تا تو به مسجد نرسی .

بار اول که بر زمین خوردی و باز هم قصد مسجد کردی خداوند تمام گناهان تو را بخشید .

بار دوم که بر زمین خوردی و باز قصد مسجد کردی خداوند تمام گناهان پدر و مادرت را بخشید .

ترسیدم اگر بار دیگر بر زمین بخوری و باز قصد مسجد کنی خداوند گناهان تمام قوم تورا هم ببخشد

Siamak

خدﺍﻭﻧﺪﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﮕﯿر:

https://uupload.ir/files/j7pi_%D8%AE%D8%AF%EF%BA%8D%EF%BB%AD%EF%BB%A7%EF%BA%AA%EF%BA%8D.jpg

خدﺍﻭﻧﺪﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﮕﯿر

ﺧﻮﺩﻣﺤﻮﺭﯼ     ﻏﺮﻭﺭ

ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ

ﺍﺯ ﻣﻦ می گیرﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﭘﺎﮐﯿﻢ ﺭﺍ...

پﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻧﻢ

ﺍﺭﺗﻘﺎﺀ ﺑﺒﺨﺶﺍﯾﻤﺎﻥ      ﺻﺒﺮ

ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ

ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ مى کند ﻭ ﺩﻭﻣﯽ

ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺰﺩﯾﮏ مى کند ...

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ

ﻣﺒﺘﻼ ﻧﮕﺮﺩﻡﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻭﻧﺎﺳﭙﺎﺳﯽ

ﮐه ﺍﻭﻟﯽ ﭘﺎﮐﯽ ﺟﺴﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ

ﻣﻦ مى گیرد ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﺭﻭﻥ ﺭﺍ ...