چمران شدن محال است
چمران را نسل جوان این چندوقت اخیر به لطف فیلم "چ" قدری شناختهاند. برای حزباللهیها هم یک مجاهد فی سبیلالله نوستالوژیک است، نماد «روح ناآرام و بیقرار» یک مسلمان که در جستجوی وظیفه و تکلیفش از آمریکا تا لبنان و ایران را میپیماید.
چمران آیندهی شغلی دکترای فیزیک پلاسمای آمریکا را ول کرد. با زن و زندگی رفت لبنان، وسط بچه شیعههای فقیر و محروم جنوب. آنقدر شرایط سخت شد که زن آمریکاییاش او را ول کرد رفت کشورش. قبلش هم دو سال در مصر دوره آموزشی جنگهای چریکی و پارتیزانی دیده بود.
چمران بعد از او، همسری از اهالی لبنان اختیار کرد به نام غاده. انقلاب که شد آمد ایران، با همسر لبنانیاش. نه درآمدی داشت، نه اندوختهای. شد معاون نخست وزیری در امور انقلاب، تازه اول کار و فعالیتش بود. کردستان که به هم ریخت رفت آنجا، تجربه چریکیاش به کار میآمد. مدتی بعد شد وزیر دفاع، بعد شد نماینده تهران. اینها اسم و رسمش بود، چمران ولی بین منطقه و تهران در رفت و آمد بود. جنگ هم که شروع شد رفت منطقه و ستاد جنگهای نامنظم را راه انداخت. آخرین روز خرداد ۶۰ هم در دهلاویه شهید شد.
"چمران" را ما با تصویر و تصورات ذهنمان میشناسیم، خیلیهایمان با عکسهای قشنگ و برخیهایمان هم با دستنوشتههای شورانگیز و زندگینامهاش. ما اما با "زندگی و زیست چمران" بیگانهایم. برایمان این جملهی امام جذاب است که "مثل چمران بمیرید."، اما حواسمان نیست مثل چمران مردن، مقدمهاش مثل چمران_زیستن است.
چمران را به ظاهر زندگی مادیاش که نگاه کنی چیزی ندارد، رسما باخته است. نه شغل ثابتی، نه درآمدی، نه پیشرفتی، نه اندوخته مالی درست درمانی. میگویند وقتی شهید شد وسایل خانهاش هم چیز قابل ذکری نبود. در زندگی خانوادگیاش هم فراز و فرود و ناکامی کم ندارد.
رک و روراست اگر امروز یک جوان #حزباللهی اینطور زندگی کند، یعنی در راه آرمان و انقلاب و معتقَداتش از آسایش و آرامش و ثبات و درآمد زندگیاش بزند، یک بار زنش رهایش کند برود، آنقدر درگیر جهاد فی سبیل الله _به معنای عامش_ بشود که بعد از چند دهه زندگی، نه اندوخته مالی داشته باشد و نه بار و بساط زندگی؛ سایرین او را چگونه قضاوت میکنند؟ همین جماعت حزباللهیها را میگویم. نمیگویند بی عرضه بود؟ اولویت نشناس بود؟ مدیر نبود؟
زندگی چمران را بدون ذکر نام بنویسید و بدهید به رفقای خودمان بخوانند، بگویید نظرتان درباره این مدل زندگی کردن چیست؟ خودتان یا فرزندانتان حاضرید اینطور زندگی کنید؟ بگویید الان یک نفر در سال ۹۸ میخواهد اینطور زندگی کند، میخواهد این مَنش را در زندگیاش پیاده کند، نمیخواهد همه زندگیاش خودش و زن و بچهاش شود، میخواهد وقتی همه دنبال خدمت به انقلاب با حقوق و بیمه و ثبات شغلی و مزایا هستند، مثل چمران زندگیاش را وقف دین خدا و انقلاب کند، چه جوابی میشنوید؟
جانِ جان
آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبهام اشکست کجاست
و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببردهست کجاست
جان جانست وگر جای ندارد چه عجب
این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست
غمزه چشم بهانهست و زان سو هوسیست
و آنک او در پس غمزهست دل خست کجاست
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست
دیوان شمس غزل شماره 412
اگر این سه شرط را تعیین نکردید، وزیر نشوید
عمادی، سرپرست سابق معاونت آموزش متوسطه:
نخستین شرط وزیر جدید آموزش و پرورش باید تغییر نگرش دولت به این وزارتخانه باشد. وقتی رئیسجمهور هنگام تقدیم لایحه بودجه سال 98 به مجلس میگوید آموزش و پرورش گران تمام میشود و با یک میلیون تومان میتوان دانشآموزان را اداره کرد با این نگاه مشکلات آموزش و پرورش حل نمیشود و وزیر جدید باید این تصور را اصلاح کند
شرط دوم پذیرش وزارت آموزش و پرورش این است که بودجهریزی این دستگاه به سمت بودجه عملکردی تغییر کند
شرط سوم برای پذیرش وزارت آموزش و پرورش باید این باشد که اجازه بدهند، وزیر از اختیاراتش استفاده کند مثلاً اختیارات او در انتخاب معاونان، مدیران کل استانها و مناطق رعایت شود چرا که در عمل اختیارات وزیر محدود است و فشارهایی به او می آید که به مدیران کل نیز منتقل میشود.
کانال_اخبار_فرهنگیان
ارزشمندترین مکانهایی که در دنیا میتوان حضور داشت....!
در فکر کسی
در قلب کسی
در دعای کسی
هر کجا که حضور دارید؛ بهترین مکانها رو براتون آرزومندم
همیاران آسایشگاه معلولین
و سالمندان گیلان-رشت (خیریه)