ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻗﻢ ﻃﻠﺒﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩﻡ که ﻓﻘﻂ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ، ﺑﺎﻓﻀﯿﻠﺖ ﺍﺳﺖ!

http://uupload.ir/files/55kc_%EF%BA%AF%EF%BB%A3%EF%BA%8E%EF%BB%A7%EF%AF%BD_%EF%BA%A9%EF%BA%AD.jpg

ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻗﻢ ﻃﻠﺒﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩﻡ که ﻓﻘﻂ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ، ﺑﺎﻓﻀﯿﻠﺖ ﺍﺳﺖ! ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﺑﺎ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﺪﻡ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﻗﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻏﯿﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ! ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﯿﻌﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺷﺮﻁ ﺍﺻﻠﯽ می دانستم، ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻋﺮﺑﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﺳﺎﯾﺮ ﻓﺮﻗﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﯾﺎﻓﺖ می شود! ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﻭﺍﻗﻒ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺳﺎﯾﺮ ﺍﺩﯾﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﻫﺴﺖ! ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺭﺥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﻭ ﻧﮋﺍﺩ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻧﯿﺴﺖ!

ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻧﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺷﻠﻮﻍ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺮﯼ ﺯﺩﻡ! ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺳﺎﮐﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ! ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺎﮐﻢ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ ﻭ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ، ﺍﻭ

ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻗﻢ ﻃﻠﺒﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩﻡ که ﻓﻘﻂ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ، ﺑﺎﻓﻀﯿﻠﺖ ﺍﺳﺖ! ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﺑﺎ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﺪﻡ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﻗﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻏﯿﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ! ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﯿﻌﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺷﺮﻁ ﺍﺻﻠﯽ می دانستم، ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻋﺮﺑﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﺳﺎﯾﺮ ﻓﺮﻗﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﯾﺎﻓﺖ می شود! ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﻭﺍﻗﻒ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺳﺎﯾﺮ ﺍﺩﯾﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﻫﺴﺖ! ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺭﺥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﻭ ﻧﮋﺍﺩ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻧﯿﺴﺖ!

ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻧﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺷﻠﻮﻍ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺮﯼ ﺯﺩﻡ! ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺳﺎﮐﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ! ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺎﮐﻢ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ ﻭ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ، ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺎﮐﺖ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺖ ﺩﻧﺪﺍﻧﭙﺰﺷﮑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ! ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺟﺮ ﺑﺪﻫﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ که ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻣﻌﺘﻘﺪﻡ! زنده باد انسانیت!

خلیل رفاهی

جمعیت رهروان امر به معروف ونهی ازمنکراستان خراسان رضوی


بے قـراری و شوق پرواز

http://uupload.ir/files/2ag_%D8%A8%DB%92_%D9%82%D9%80%D8%B1%D8%A7%D8%B1%DB%8C.jpg

بے قـراری

و شوق پرواز

ازچهره هاتان مےبارد...

خستگــے را خستہ ڪردید

افلاکیان_خاکے ...

صورتهای غبارگرفته

نشانه دوچیز است؛

خستگــے از دنیا

و اشتیاق_به_شهادت....

اهدای خون = اهدای زندگی

اهدای خون = اهدای زندگی

یادداشت از : ساحل فیلسوف

(سفیر انتقال خون استان گیلان )

ساعتی قبل خبری دریافت نمودم .....

آری ؛ خداحافظی دکتر مرادی بزرگوار و نازنین.....

خبر انتصاب جدید مدیرکل محترم انتقال خون استان گیلان آقای دکتر پاکدل و خداحافظی دکتر مرادی مدیرکل پرتلاش اداره کل انتقال خون  را شنیدم ...

بنده حدودا چندسالیست با توجه به اینکه توفیق پیدا نمودم و حضور در فعالیتهای فرهنگی ؛ اجتماعی و اینکه روزی توسط یکی از انجمن های مردم نهاد آشنا شدم با اداره کل انتقال خون گیلان و آشنایی پیدا نمودم با یک انسان وارسته و دلسوز و پزشک بنام شهر و استانم جناب آقای  دکتر مرادی و ایشان مدیر کل انتقال خون استان  گیلان و در چند جلسه ای  که با دوستان خدمت ایشان رسیدیم تصمیم گرفتم در خصوص ترویج اهدای  خون که اهدای زندگیست برای کمک و مساعدت با نیازمندان خون این ماده  حیاتی برای  هم‌استانیهای عزیزم و همشهریهای گُل رشتی و اینکه  خودم را در این امر خیر و خداپسندانه آماده نمودم و  سهیم کنم خودم را  و تلاش  کنم که بتوانم بعنوان عضوی کوچک در این راه پای کار باشم و شروع کردم و توکل بر عزیز خدای مهربان نمودم و خداروشکر به اتفاق دیگر عزیزان و با توجه به اینکه بارها بارها از راهنمایی‌ها و تجارب جناب آقای دکتر مرادی توانستم خدمتی در این راه داشته باشم و بالارفتن آمار اهداکنندگان خون و ارتباطات دوستانه ای که در زمان مدیریت ایشان با اقشار مختلف مردم از اهداکنندگان عزیز خون و هنرمندان عزیز استان در عرصه تئاتر ، تلویزیون و سینما و موسیقی  و همچنین ورزشکاران مختلف رشته های ورزشی و .... و اینکه واقعا شاهد اتفاقاتی قشنگ در این راه خیر شدیم و البته تلاش‌های همگان ستودنیست ولی مدیریت خوب جناب آقای دکتر مرادی و همچنین همکاران زحمتکش ایشان در مجموعه انتقال خون و تلاشهای سرکار خانم دکتر ایزدی پور هم واقعا بر کسی پوشیده نیست و باید قدردان بود از اینگونه از مدیران ؛ چه زمانیکه حضور داشتند در این مجموعه و چه امروز اینکه ایشان در این اداره نیستند ! و نباید خوبیها را فراموش کرد و امروز هم بنا به حکم   ریاست سازمان انتقال خون ایران جناب آقای پرفسور پور‌فتح الله در انتخاب مدیر کل جدید انتقال خون    و وظیفه  ما فعالان  فرهنگی و اجتماعی همچنان به مانند قبل باید همراه و همدل باشیم در این امر خیر و خداپسندانه ....

در زمان مدیریت جناب آقای دکتر مرادی یک اتفاق قشنگ و زیبایی افتاد و انتخاب افرادی در صنوف مختلف و گروههای هنری و ورزشی بعنوان سفیر در انتقال خون استان گیلان و بنده هم یکی از سفیران و ان شالله اینکه بتوانیم در این راه کمک‌گر انتقال خون باشیم و کمک کنیم در ترویج اهدای خون ...

دکتر مرادی و مرادی‌ها هیچوقت از یادها بیرون نخواهند رفت و نبایند بروند و واقعا کم لطفیست که زحمات مدیران قبلی را بخواهیم فراموش کنیم و یقینا حضور جناب آقای دکتر مرادی در جایگاه دیگر هم قطعا هدفِ‌شان خدمت به مردم است و بنده در همین جا آرزوی سلامتی و بهروزی و توفیقات روزافزون از خداوند منان برای جناب آقای دکتر مرادی عزیز خواستارم و ان شالله هر کجا هستند سلامت باشند و پایدار و همیشه هم در قلب ما جا دارند و در خاتمه ضمن خداقوت و خسته نباشید جانانه خدمت آقای دکتر مرادی و عرض تبریک خدمت مدیر کل جدید انتقال خون گیلان آقای دکتر بابک پاکدل خوش اخلاق  که البته فعلا بنده  هیچ شناختی   از ایشان ندارم و ان شالله بتوانیم ارتباطی دوستانه با ایشان داشته باشیم و کما فی سابق در امر ترویج فرهنگ اهدای خون پای کار باشیم و همراه با پرسنل زحمتکش انتقال خون  .

با احترام _ التماس دعا

اول تیر ۱۳۹۸

اداره_کل_انتقال_خون_استان_گیلان

روابط_عمومی_انتقال_خون_گیلان

اهداکنندگان_عزیز_خون_در_گیلان

انجمن_های_مردم_نهاد_در_حوزه_انتقال_خون_گیلان

سفیران_انتقال_خون_استان_گیلان

دود اسپند سریع جذب مغز می شود و آنرا گرم می‌کند.

دود اسپند سریع جذب مغز

می شود و آنرا گرم می‌کند.

نوشیدن شیر فقط با عسل و

خرما توصیه می گردد در غیر

اینصورت باعث سردی تن می شود.

عطسه عروق را منبسط می‌کند

عروق ریز مغز را باز می کند.

بهترین رقیب حجامت پیاده روی است.

غذاهای سرد پوکی استخوان

می آورد ومی توان کلسیم لبنیات را از انجیر وبادام درختی که گرم هستند تامین کرد.

گشنیز بیش از حد غم زاست «بخاطر سردی».

سوپ گندم بهترین خونساز است وبرای همه مزاجها خوب است.

انواع ویتامین ب ۱۲در نان جو وجود دارد که باعث می شود

موهای سر سفید نشود.

خوردن آب یخ و آب بین غذا

اصلی ترین عامل در بروز مشکلات کبدی از جمله کبد چرب است.

قارچ بسیار سرد است واستمرارش بدن را سرد می کند.

ملاک تشخیص چاقی اندازه

گیری مچ دست است که اگر مچ کوچک بود وبدن چاق بود شخص اضافه وزن دارد که باید ناهار رااز وعده های غذایی اش حذف کند.

تمایل به بوهای بد مانند بوی

بنزین وگازوئیل و....به دلیل سودای زیاد مغز است.

غذاهای سرد چاق کننده و غذاهای گرم لاغر کننده است

هرچه قدر رطوبت معده بیشتر

باشد اشتها بیشتر میشود .

زیره برای لاغر ی خوب است

اما باعث چین و چروک می گردد.

موقع درد عسل بخورید

زمانیکه عسل خوردید

عسل خودش را به موضع درد

می کشاند ،همانطور که آهن ربا

به سمت آهن می رود«سرعت

اثر دارو را افزایش می دهد»   

۱۰عدد بادام به اندازه ۵پرس

چلو کباب ارزش غذایی دارد

 چربی دنبه گوسفند هرچقدر وارد بدن شود به همان

اندازه بیماری از بدن خارج می شود .

بر خلاف تبلیغات بنگاه های تجاری بهترین روغن روغن حیوانی است.

[حسن ح]

تا آخر بخوانید؛ محاله تاثیر نپذیرید

تا آخر بخوانید؛ محاله تاثیر نپذیرید

 هروقت بابام میدید لامپ اتاق یا پنکه روشنه ومن بیرون اتاقم،میگفت:

چرااسراف؟چراهدردادن انرژی ؟

آب چکه میکرد،میگفت:اسراف حرامه !

اطاقم که بهم ریخته بود میگفت :تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه...

حتی درزمان بیماریش نیز  تذکر میداد

تااینکه روزخوشی فرارسید؛چون می بایست درشرکت بزرگی برای کارمصاحبه بدم

باخودگفتم اگرقبول شدم،این خونه کسل کننده و پُراز توبیخ رو، رو ترک میکنم.

صبح زود حمام کردم، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بهم پول دادوبالبخندگفت:فرزندم!

۱_مُرَتب و منظم باش؛

۲_ همیشه خیرخواه دیگران باش

۳_مثبت اندیش باش؛

۴-خودت رو باور داشته باش؛

تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم ازنصیحت دست بردار نیست واین لحظات شیرین رو زهرمارم میکنه!

باسرعت به شرکت رویایی ام رفتم،به در شرکت رسیدم،باتعجب دیدم هیچ نگهبان وتشریفاتی نبود،فقط چندتابلو راهنمابود!

به محض ورود،دیدم اشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله...

اومدم تو راهرو ، دیدم دستگیره در کمی ازجاش دراُومده، یاد پند پدرم افتادم که میگفت:خیرخواه باش؛ دستگیره رو سرجاش محکم کردم تا نیوفته!

از کنار باغچه رد میشدم، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ لذا شیر آب رو هم بستم..‌.

پله ها را بالا میرفتم، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ ها روشنه، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد، لذا اونارو خاموش کردم!

به بخش مرکزی رسیدم ودیدم افراد زیادی زودترازمن برای همان کار آمدن ومنتظرند نوبتشون برسه

 چهره ولباسشون رو که دیدم، احساس خجالت کردم؛خصوصاً اونایی که ازمدرک دانشگاههای غربی شون تعریف میکردن!

عجیب بود؛ هرکسی که میرفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه میامد بیرون!

باخودم گفتم:اینا بااین دَک و پوزشون رد شدن،مگرممکنه من قبول بشم؟عُمرا!!

بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن!

باز یادپند پدر افتادم که مثبت اندیش باش، نشستم و منتظر نوبتم شدم

*اونروز حرفای بابام بهم انرژی میداد*

توی این فکرا بودم که اسممو صدا زدن.

وارداتاق مصاحبه شدم،دیدم۳نفرنشستن وبه من نگاه میکنند

یکیشون گفت:کِی میخواهی کارتو شروع کنی؟

لحظه ای فکر کردم،داره مسخره م میکنه

یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش!

پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده ام

یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!!

باتعجب گفتم: هنوزکه سوالی نپرسیدین؟! گفت: چون با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود.

بادوربین مداربسته دیدیم، تنهاشما بودی که تلاش کردی ازدرب ورود تااینجا، نقصها رو اصلاح کنی...

درآن لحظه همه چی ازذهنم پاک شد، کار،مصاحبه،شغل و...

هیچ چیزجزصورت پدرم راندیدم،کسیکه ظاهرش سختگیر،امادرونش پرازمحبت بودوآینده نگری...

عزیز!در ماوراء نصایح وتوبیخهای پدرانه، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن راخواهی فهمید...

     *اما شاید دیگر او کنارت نباشد...*

[زندگی شیرین و الهی(زیباترین نکات و داستان های اخلاقی وتربیتی)]

Hatampoori