زندگی بزرگان
زندگی درمیان مردم
یک شب (شهیدرجایی) بعدازفراغ ازکارروزانه زودترازحدمعمول به منزل رفت درمیدان راه آهن به راننده اش گفت کناری ترمزکن همین جاکاردارم این توقف ناگهانی آن هم درآن وقت شب درجایی که خبری ازمسائل مهم مملکتی یاکاراداری نبودهمراهان راغافلگیر وبهت زده کردپرسیدم چه کاری دارید که بعدا انجام دهم؟!گفت میخواهم کمی میوه بخرم گفتم اجازه بدهید یکی ازمحافظان بخردگفت خودم بایدبخرم تابی واسطه درجریان تلاش مردم و وضع خرید وفروش قیمت جنس نگاه واحساسات فروشنده نسبت به کارکرد وسود وزیانش باشم ضمنا می خواهم باانجام این نوع کارهای شخصی وظیفه ام ازیادنرود
برگرفته ازکتاب(خاطراتی ازشهیدرجایی حدیث جاودانگی)ص51