همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

مرکب سوار کوچک کرب وبلا شدی

زهرا شدی،علی شدی ومصطفی شدی

وقتی عسل ز لعل لبت بوسه ای گرفت

تنها سواره ی حسن مجتبی شدی

از بس عزیز هستی واز بس که محشری

بین قنوت زینب کبری دعا شدی

دل ها شکست و غصّه حرم را فرا گرفت

وقتی که از کنار عمویت جدا شدی

بند رکاب حسرت پای تو را کشید

تا راهی میانه ی دشت بلا شدی

دانه به دانه موی عمویت سفید شد

وقتی زمین فتادی و وقتی که تا شدی

در بین معرکه چقدَر نیزه خوردی و

پرپر شدی خلاصه شدی نخ نما شدی

یک نیزه دار جسم تو را بر زمین زد و

بر زیر نعل کشته ی بی انتها شدی

تشییع پیکرت چقدر دردسر شد و

آخر میان تکّه حصیری تو جا شدی

آن خاطرات کوچه دوباره مرور شد

وقتی به زیر پای عدو جابه جا شدی

ای ساربان آهسته ران کارام جان گم کرده ام

آخرشده ماه حسین ، من میزبان گم کرده ام

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.