همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

با دو دندان خوردن نان مشکل است

با دو دندان خوردن نان مشکل است

خوردن نان با دو دندان مشکل است

توی دانشگاهمان بعد از کباب

خوردن لاستیک نیسان مشکل است

در زمان انتقال جزوه ها

بارالها حفظ ایمان مشکل است

دلبر ما شد چرا پس دلفروش؟

دلبری دیگر از ایشان مشکل است

شیوه ی چشمش "میو"یی خاص داشت

زندگی با گربه سانان مشکل است

در میان زلف های بیگودی

گفتن از زلف پریشان مشکل است

در ترافیک شلوغ اسب ها

صید آهوی خرامان مشکل است

این که چیزی نیست پیدا کردن

لنگه کفشی توی تهران مشکل است

دلبرم می خواهد از من زانتیا

زندگانی بی تو پیکان! مشکل است

با وجود کیک یزدی باز، عقد

با هزار و بیست مهمان مشکل است

آن که دیدی فیلم بوده جو نگیر

راه رفتن زیر باران مشکل است

مهریه بالای ده تا خوب نیست

شعر گفتن توی زندان مشکل است

عاقبت با این رسومات قشنگ

ازدواج از نوع آسان، مشکل است

مهملات است آنچه گفتم پیشتر:

"این مرا سخت است یا آن مشکل است"

اینکه بعد از جنگ لفظی با عیال

هی بگویی چشم قربان مشکل است

اینکه باید خورد شامی بی نمک

جای آن مرغ و فسنجان مشکل است

فاش باید گفت که دل کندن از

قرمه سبزی های مامان مشکل است

بعد فکری تازه شاعر باز گفت:

با دو دندان خوردن نان سخت نیست

محمدرضا شکیبایی زارع

وطنز | پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.