"فرازی از دلنوشته شهید خلبان غلامرضا میرزایی":

"فرازی از دلنوشته شهید خلبان غلامرضا میرزایی":

کیست که به این دل آزرده و رنجور من مرهمی گذارد..

ومرا بشارت وامید به فردای آینده دهد...

ودر میکده ی عارفانه اش،مرا به معراج رساند...

روح دگر در کالبد خاکی ام بدمد..

ومرا از منجلاب شهوات و ظواهر دنیوی نجات دهد..

وبذر امیدم را جوانه ای ببخشد..

وآن را به شکوفه و میوه ی معنویت سوق دهد..

وآب روانی بر پیکرم جاری سازد

وسیاهی و پلیدی وجودم را که نشئات گرفته از عالم پست مادی است برطرف نماید...

واجرام چرکین پلیدی راشسته و رنگی زیبا که

گویای روح معنویت است بر سیمایم نقش بندد...

وامواج نورهای رنگین کمانی را برقلبم بتاباند..

واین سرای تاریک را بارنگهای روشن خود،

منور سازد..

کیست که با او انس گیرم؟

تا نورش بر پیکر روح به زوال رفته ی من که راه نابودی و نیستی را برگزیده گرمی بدهد و گلهای رنگارنگ بوستانم را از خواب جهالت بیدار سازد..

وخنده های شادی گذشته را دوباره بر لبهای پژمرده ام بنشاند

ومرغ های چمنزارم رادگربار زنده کند تا با آواز دلنشین شان سکوت دشت وجودم را بشکند..

کیست که باید به او توسل ببندم؟

تا درهای هدایت را برایم باز و درهای فنا را به رویم ببندد؟

از دریای وجودم که ساحلی در پیش ندارد

وژرفایی عمیق که تابودی را در پی دارد

فائق آیم وساحل نجات را جستجو کنم و پیکرم رااز این معرکه ی خطرناک نجات دهم..

کیست که با یاد او همچون ابراهیم و اسماعیل

وجودم را قربانی راه او سازم؟

وهمچون پروانه ای به گرد شمعی به خاطر معشوقم خود را فدا کنم...

کیست که به او دل ببندم تا مرا از دلبندگی هایی که نیستی و نابودی  انسان را در پی دارد نجات دهد

ومرا در چارچوب تسلط و راه کمال انسانیت قرار دهد؟

زنگ خطر را هرلحظه در بالین گوشم به صدا در آورد تا با نیرویی تمام پای  در مسیر ضلالت

وگمراهی نگذارم

بلکه هردم و هرلحظه گامی در جهت

پیروزی در عرصه نهم

ودرنهایت با دلی شاد و امیدوار

به استقبال مرگ بروم..

دلنوشته شهیدخلبان غلامرضامیرزایی"

 

جمع آوری ریخت و پاش های نامزدهای انتخاباتی درگیلان

http://s8.picofile.com/file/8295277376/%D8%AC%D9%85%D8%B9_%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C2.jpg

جمع آوری ریخت و پاش های نامزدهای انتخاباتی درگیلان

پاکبانان از بامدادامروز کارجمع آوری پوسترهای انتخاباتی را از کف معابر وخیابان های شهرهای گیلان آغاز کردند

iribnews_guilan

پیشینه ضرب المثل شتر دیدی ندیدی

پیشینه ضرب المثل شتر دیدی ندیدی

مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.

پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله

پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟

مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟

پسر گفت: من شتری ندیدم!

مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.

قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟

پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.

قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی

ارسالی SA  ازلولمان

مواد غذایی که ظاهرا سالمند اما ....

http://s9.picofile.com/file/8295273950/%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%AF_%D8%BA%D8%B0%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%DA%A9%D9%87.jpg

مواد غذایی که ظاهرا سالمند اما ....

تغذیه

Zendegisalam

خداوند

خداوند

کرم ابریشم را به پروانه

دانه شن را به مروارید

تکه زغالی را به الماس

تغییر میدهد.

اگر زمان به سختی گذشت

و تحت فشار بودی، او بر روی تو نیز کار میکند