جان مهذب و دل طاهربیاورید
آیینه وکبوتر وزائربیاورید
یک آسمان ستاره وخورشیدوماه ومهر
هم بال مرغ های مهاجربیاورید
درراه ازجوارنیشابوربگذرید
یک دشت چشمه ی متواتربیاورید
ای جاده هاگسیل تمام زمین شوید
ازقریه های دورمسافربیاورید
مردم!دوچشم مرد-نه ازجسم مردمک
باخودبرای درک مناظربیاورید
ازبلخ تا سمرقندازفارس تاعراق
ازهرکجاکه شدشاعربیاورید
شاعربیاوریدکه مضمون فراهم است
شاعر،نه شاعران معاصر،بیاورید
ارسالی محمدمهدی سیار
چشم در راه کسی هستم
کوله بارش بر دوش
آفتابش در دست
خنده بر لب ، گل به دامن ، پیروز
کوله بارش سرشار از عشق ، امید
آفتابش نوروز
باسلامش ، شادی
در کلامش ، لبخند
از نفس هایش گُل می بارد
با قدم هایش گُل می کارد
مهربان ، زیبا ، دوست
روح هستی با اوست !
قصه ساده ست ، معما مشمار
چشم در راه بهارم آری
چشم در راهِ بهار …. !
فریدون مشیری
کشاورز قدرتمند گیلانی...
فصل بهار و آغاز تلاش کشاورزان برای سالی پرکار
روستای خطبه سرای تالش – گیلان
نجواهای عاشقانه:
دست
عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در کف مستی نمیبایست داد