صلّی الله
علیــــــــک یـــــا علی بن مـوســـــی الـــرّضا
السّلام علیک ایّها الامام الرّئوف
آسمان غرق خیال است کجایی آقا
اولین جمعه سال است کجایی آقا
یک نفس عاشق اگربود زمین،می فهمید
عاشقی بی تو محال است،کجایی آقا
اللهم عجل لولیک الفرج
loulemancity
می خواهمت چنان که شب
خسته خواب را
می
جویمت چنان که لب تشنه آب را
محو
توام چنان که ستاره به چشم صب
یا
شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی
تابم آنچنان که درختان برای باد
یا
کودکان خفته به گهواره خواب را
بایسته
ای چنان که تپیدن برای دل
یا
آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی
اگر نباشی می آفرینمت
همچون
که التهاب بیابان سراب را
ای
خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با
تو چو پرسشی چه نیازی جواب را
فریدون
مشیری
دیالوگ_های_ماندگار
آقای همساده: آقو میگن خدا هر کسیو دوس داره مشکلات بیشتر سر راهش میزاره. اینجوری که من حساب کردم خدا دیوونه منه!!!
کلاه قرمزی
برنامه هفتگی خانمهای ایرانی
شنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی با هم بریم "فال قهوه
روسی یخ زده" بگیریم. میگن خیلی جالبه، همه چی رو درست میگه به خواهر شوهر
نازی گفته "شوهرت واست یه انگشتر می خره" خیلی جالبه نه؟ سر راه یه چیزی
از بیرون بگیر بیار!
یکشنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی بریم کلاسهای "روش خود
اتکایی بر اعتماد به نفس" ثبت نام کنیم. هم خیلی جالبه هم اثرات خیلی خوبی در
زندگی زناشویی داره. تا برگردم دیر شده، سر راه یه چیزی بگیر بیار!
دوشنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی بریم شوی "ظروف عتیقه".
می گن خیلی جالبه. ممکنه طول بکشه. سر راه از بیرون یه چیزی بگیر و بیار!
سه شنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز من و نازی قراره با هم بریم برای لباس
مامانم که می خواد برای عروسی خواهر نازی بدوزه دگمه بخریم. تو که می دونی فامیل
مامانم اینا چقدر روی دگمه حساسند! ممکنه طول بکشه، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر
بیار!
چهارشنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی با هم بریم برای کلاس
"بدن سازی" و "آموزش ترومپت" ثبت نام کنیم. همسایه نازی رفته
میگه خیلی جالبه. ترومپت هم که میگن خیلی کلاس داره مگه نه؟ ممکنه طول بکشه چون
جلسه اوله. سر راه یه چیزی بگیر بیار!
پنج شنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی بریم خونه همسایه خاله نازی
که تازه از کانادا اومده. می خوایم شرایط اقامت رو ازش بپرسیم. من واقعاً از این
زندگی "خسته " شدم! چیه همش مثل کلفتها کنج خونه! به هر حال چون ممکنه
طول بکشه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!
جمعه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببینم تو واقعاً خجالت نمی کشی؟ یعنی من یه روز تعطیل
هم حق استراحت ندارم؟ واقعاً نمی دونم به شما مردای ایرونی چی باید گفت! نه!
واقعاً این خیلی توقع بزرگیه که انتظار داشته باشم فقط هفته ای یه بار شوهرم من رو
برای ناهار بیرون ببره؟