داستانک

تو پاساژ راه میرفتم که یهوخوردم به یه نفرو افتادزمین..

سریع رفتم بلندش کردم و گفتم: واقعا عذرخواهى میکنم!

وقتى دستشو گرفتم دیدم طرف مانکن جلوى مغازه است..

اطرافمو که نگاه کردم دیدم یه یارو داره بهم نگاه میکنه و یه لبخند تمسخر هم رو لباشه!

بهش گفتم:خنده داره؟خب من فکر کردم آدمه!

اما یارو چیزى نگفت!

خوب که دقت کردم دیدم اونم یه مانکن دیگست!

خیلی حالم بده.. قرصام کجاست؟ 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.