کبوتر می گفت:

http://s6.picofile.com/file/8249601926/%DA%A9%D8%A8%D9%88%D8%AA%D8%B1.jpg

کبوتر می گفت:

عاشق آسمان است!

اما همیشه روی گنبد تو می نشست،

آسمانی تر از شما مگر پیدا می شود؟

سلام آسمان هشتم،

امام رضا جانم

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)

@gomnam313

نشو در حساب جهان ، سخت گیر

وﻗﺘﯽ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺣﺎﮐﻢ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﺷﺪ ، 

ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺎﻥ ﺑﻠﻮﭺ که از بزرگان شهر بود را دستگیر ﻭ بهمراه ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.

 ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان بلوچ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ.

حسین خان ﺑﻪ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ، وزیر فرمانفرما ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﮕﻮ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ می دهم و بجای آن فقط ﭘﺴﺮ خردسالم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ و نمیرد.

 ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وقتی پیشنهاد حسین خان را شنید ﮔﻔﺖ: من که ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ هستم ، نظم و ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺷﻮﻩ ﻧﻤﯽ ﻓﺮﻭشم.

ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ، جلوی پدر جان داد.

اتفاقا" سال بعد ، ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ.

فرمانفرما ﺑﺮﺍﯼ شفای پسرش ۵۰۰ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ فرزندش ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ ﻭﻟﯽ سودی نبخشید ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ وی ﻫﻢ ، جلوی چشمان پدر جان داد.

ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وزیرش ، ﺃﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ وﮔﻔﺖ ﻋﺠﺐ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ ، ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ در کار ﻧﯿﺴﺖ ، ﻻﺍﻗﻞ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ و گرسنه ای ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﺎ ﺍﻃﻌﺎﻡ ﮐﺮﺩﻡ ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭽﻪ ﺍﻡ ﺧﻮﺏ میﺷﺪ ﻭ زنده ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ.

ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﮔﻔﺖ ، ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ، ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﻞ ﻋﺎﻟﻢ ، ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ و نظم ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ گوﺳﻔﻨﺪ ﺭﺷﻮﻩ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﻓﺮﻭﺷﺪ.

 

نشو در حساب جهان ، سخت گیر

که هر سخت گیری بود ، سخت میر

تو با خلق آسان بگیر ، نیک بخت

که فردا نگیرد خدا ، بر تو سخت

 

سعدی

شهروز پیروزنیا]

شما دولت اسلام هستید،

http://s7.picofile.com/file/8249601134/%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85.jpg

شما دولت اسلام هستید، دستتان را برای چهار دلار دراز نکنید

ما می‌گوییم آقا، غلام حلقه به گوش دیگران نباشید؛ ما عزت و شرف شما را می‌خواهیم

امام_خمینی

@Afsaran_ir

من و تو کفاش های دو دل...در این دنیای فانی!!!

شخصی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می برد. کفاش نگاهی به کفش کرده می گوید:این کفش سه کوک می خواهدو اجرت هر کوک ده تومان می شودکه درمجموع خرج کفش می شود سی تومان.مشتری قبول می کند پول را می دهد و می رودتا ساعتی دیگر برگردد و کفش تعمیر شده را تحویل بگیرد.کفاش دست به کار می شود.کوک اول، کوک دوم  و در نهایت کوک سوم و تمام .اما با یک نگاه عمیق در میابد.اگر چه کار تمام است ولی یک کوک دیگر اگر بزند،عمر کفش بیشتر می شود و کفش کفشتر خواهد شد.از یک سو قرار مالی را گذاشته،و نمی شود طلب اضافه کند .و از سوی دیگر دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزد...او میان نفع و اخلاق و میان دل و قاعده توافق مانده است...یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست!اگر کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده،اما اگر بزند به انسانیت تعظیم کرده!اگر کوک چهارم را نزند ،روی خط توافق و قانون جلو رفته...اما اگر بزند ،دای عشق او آسمان اخلاق را پر خواهد کرد!دنیا ... همین دنیا،پر از فرصت کوک چهارم است!!

و من و تو کفاش های دو دل...در این دنیای فانی!!!

تصنیف: «من از روز ازل»

تصنیف: «من از روز ازل»

آواز: استادمحمدرضا شجریان

موسیقی: مرتضی خان محجوبی

کلام: رهی معیری

دستگاه: سه گاه

سال اجرا: کنسرت دبی-1375

نوازندگان گروه آوا:

تار: داریوش پیرنیاکان

نی: جمشید عندلیبی

سنتور: جواد بطحائی

بربت: محمد فیروزی

کمانچه: سعید فرجپوری

تنبک: همایون شجریان

متن شعر:

من از روز ازل دیوانه بودم

دیوانه ی روی تو،سر گشته ی کوی تو

سرخوش از باده ی مستانه بودم

در عشق و مستی افسانه بودم

نالان از تو شد چنگ و عود من

تار موی تو،تار و پود من

بی باده مدهوشم،ساغر نوشم،ز چشمه نوش تو

مستی دهد ما را،گل رخسارا،بهار آغوش تو

چو به ما نگری،غم دل ببری

کز باده نوشین تری

سوزم همچو گل،از سودای دل

دل رسوای تو،من رسوای دل

گرچه به خاک و خون کشیدی مرا

روزی که دیدی مرا

بازا که در شام غمم،صبح امیدی مرا،صبح امیدی مرا