قرآن بخوانیم

قرآن بخوانیم/سوره بقره آیه 8

 ومِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ

پاره ای از مردم می گویند : به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم حال آنکه ایمان نیاورده اند

امیرالمؤمنین علی سلام الله علیه :

فَلیَکُن حَظُّکَ مِنَ الدُّنیا قِوامَ صُلبِکَ، وإمساکَ نَفسِکَ، وَالتَّزَوُّدَ لِمَعادِکَ؛

پس باید بهره ات از دنیا به اندازه اى باشد که قوّت بدنت، نگهدار جانت و توشه اى براى معادت باشد.

بحار الأنوار : ج ۷۸ ص ۲۳ ح ۸۶ . منتخب میزان الحکمه ص 454

 @tasnimnewschanel

خیابان راعوض کن!

خیابان راعوض کن!

 

از یک آدم موفق که زندگی سخت و پرتلاطمی داشت خواستند عصاره زندگی خود را در یک کتاب بنویسد. او کتابی چهار برگی نوشت به اسم "چهار فصل زندگی من" و در هر برگه یک فصل زندگی خود را به شکل زیر نوشت.

فصل اول زندگی من: از خیابانی عبور می‌کردم. چاله‌ای را ندیدم. داخل آن افتادم. زمین و آسمان را به خاطر این چاله نفرین کردم. خیلی سختی دیدم تا توانستم خودم را از آن چاله بیرون بکشم. اما سرانجام با تلاش و زحمت موفق شدم دوباره سرپا بایستم.

فصل دوم زندگی من: دوباره از آن خیابان عبور می‌کردم. چاله را دیدم اما خودم را به ندیدن زدم. دوباره داخل همان چاله افتادم. این بار خودم را هم به خاطر چشم بستن سرزنش کردم. باز هم با سختی زیاد موفق شدم خودم را از آن چاله بیرون بکشانم. هر چند این بار مدت کمتری وقت گرفت اما سختی‌ها و دشواری کار انگار بیشتر بود. به‌خصوص آن‌‌که بخشی از تقصیر و کوتاهی ندیدن چاله به گردن خودم بود.

فصل سوم زندگی من: دوباره از آن خیابان گذشتم. چاله را دیدم. اما این بار احتیاط کردم و از آن فاصله گرفتم و در حالی که به شدت می‌ترسیدم چاله را دور زدم و از آن دور شدم.

فصل چهارم زندگی من: خیابان را عوض کردم! و از آن به بعد بود که همیشه موفق بودم.

@wikinegar

برخیز

برخیز که می‌رود زمستان

بگشای در سرای بستان

نارنج و بنفشه بر طبق نه

منقل بگذار در شبستان

وین پرده بگوی تا به یک بار

زحمت ببرد ز پیش ایوان

برخیز که باد صبح نوروز

در باغچه می‌کند گل افشان

خاموشی بلبلان مشتاق

در موسم گل ندارد امکان

آواز دهل نهان نماند

در زیر گلیم عشق پنهان

بوی گل بامداد نوروز

و آواز خوش هزاردستان

بس جامه فروختست و دستار

بس خانه که سوختست و دکان

ما را سر دوست بر کنارست

آنک سر دشمنان و سندان

چشمی که به دوست برکند دوست

بر هم ننهد ز تیرباران

سعدی چو به میوه می‌رسد دست

سهلست جفای بوستانبان

 

سعدى

@wikinegar

مادرم ای بهترازفصل بهار

ا

مادرم ای بهترازفصل بهار

مادرم روشن تر از هر چشمه سار

مادرم ای عطر ناب زندگی

مادرم ای شعله ی بخشندگی

مادرم ای حوری هفت آسمان

مادرم ای نام خوب و جاودان

مادرم ای حس خوب عاشقی

مادرم خوشتر ز عطر رازقی

مادرم ای مایه ی آرامشم

مادرم ای واژه ی آسایشم

مادرم ای جاودان در قلب من

مادرم ای صاحب این جسم و تن

مادرم می خواهمت تا فصل دور

مادرم پاینده باشی پر غرور

 

مـادر


مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر
خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر
در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست
سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر
ای کـاش کـه تـا ابـد نــمـیــرد مـادر
یـا هـستـی جـاودان بــگیـرد مـادر
مهر است سراسر وجودش تا هـست
ای کاش که پـایـان نـپـذیـرد مادر
هر بار که خنده بـر لبش مــی رویــد
یا نبض گل سرخ ، سخن می گوید
چشمان پر از ستـاره ی مـــادر مــن
در گــردش آشـنـا مـرا مـی جـویـد
چون مهر، بـزرگ و بـی نـشانـی مـادر
آرام دل و عــزیــز جـانـــی مــادر
ای کاش همیشه جـاودان مـی بودی
آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مــادر
در کوچه جان همیشه مادر باقیست
دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیست
در گـویــش عـاشـقانـه ، نـام مـادر
شعریست که تا ابد به دفتر باقیست

شهادت اسوه پاکی ها دخت پیامبراکرم

حضرت زهرای مرضیه

تسلیت باد