زنجیر

زنجیر

عهد بستم که من جا نزنم ممکن نیست
موج در موج به دریا نزنم؟ ممکن نیست

یوسفی بنده‌ی من باشد و در پیرهنش
چنگ با شور زلیخا نزنم؟ ممکن نیست

سهمم از وسوسه‌ها، سیب نباید باشد
بوسه بر گونه‌ی حوّا نزنم؟ ممکن نیست

عشق پیداتر از آن است که پنهان مانَد
به جنون، رنگ تماشا نزنم؟ ممکن نیست

گفته بودم پس از این شعر نمی‌گویم
گفتم امّا چه کنم؟ جا نزنم؟ ممکن نیست!



درس‌های پدر بزرگ

درس‌های پدر بزرگ

روزهای کودکی ام را به خاطر داری؟ دستم را می گرفتی و با قدم زدن زیر همین درخت های گیلاس، دلتنگی ام را پرپر می کردی تا در غیاب پدر و مادرم، لختی خوش باشم! با یک دست، دستم را می گرفتی و با دستی دیگر، گیلاس‌ها را نشانم می‌دادی و زیبایی دنیا را برایم تصویر می‌کردی و آن را نشانه‌ی عظمت خدا می‌خواندی! درس‌های امروزت هم کم از آن روزها ندارد! پدربزرگ عزیزم! امروز با یک دست، عصا را گرفته‌ای و با دست دیگرت، اگرچه از دست‌های من کمک می‌گیری، اما به خدا قسم! داری شاخه‌های عقایدم را می‌تکانی تا برگ‌های خشکیده و بیهوده‌اش فرو ریزد: دخترم! به این عصا نگاه کن! انگار دو پایم برای وابستگی به این دنیا کم بوده که آمده سومی اش باشد!فرتوتی جسم، حکمت خداست اما مگذار روحت پیر شود که آن خشم خداست! مبادا روحت عصا طلب کند! اصلا پاهایش را هم از او بگیر. روح را چه به راه رفتن! چه به وابستگی! روح باید پرواز کند، تا خدا! روحت بال می خواهد! تا جوانی، پروازش بده...[

درس مهم - مانعى در مسیر

درس مهم - مانعى در مسیر


 

در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را در یک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند؛ امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند!

سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند.

آن مرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم!

هر مانعى = فرصتی

اگه داماد شدید و یا دارید داماد می شد حتما بخونید


http://s6.picofile.com/file/8240618234/%D8%AF%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF.jpg

اگه داماد شدید و یا  دارید داماد می شد  حتما بخونید