گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کندکفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدندیکی از اون دو نفر گفت طلاها رو بزاریم پشت جعبه مهرها اون یکی گفت نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره گفتند امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه مرد که حرفای اونا رو شنیده بود خودشو بخواب زد اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون ندادو گفتند پس خوابه طلاها رو بزاریم زیر جعبه مهرهای نمازبعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو برداره اما اثری ازطلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن
نکته کلیدی
آیا ماهم خودمون رو بخواب نزده ایم...؟
صیادی لولمان
مارها قورباغهها را می خوردند و قورباغهها از این نابسامانی بسیار غمگین بودندتا اینکه قورباغهها علیه مارها به لک لکها شکایت کردند.لک لکها تعدادی از مارها را خوردند و بقیه را هم تار و مار کردند و قورباغهها از این حمایت شادمان شدند.طولی نکشید که لک لکها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغهها !!!قورباغهها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند! عده ای از آنها با لک لکها کنار آمدند و عدهای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند.مارها بازگشتند ولی این بار همپای لک لکها شروع به خوردن قورباغهها کردند!حالا دیگر قورباغهها متقاعد شدهاند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند. ولی تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است ! اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان؟
رساله دلگشا - عبید زاکانی
دشت ماگرگ اگرداشت نمی نالیدم
نیمی ازگله ماراسگ چوپان خوردست!!!
Moj,
همانی باشید که می خواهید
اگر دیگران آن را دوست ندارند
بگذارید دوست نداشته باشند.
ولی تو همیشه همانی باش که خودت دوست داری
یادتان باشد خوشبختی یک انتخاب است
خوشبختی راضی نگه داشتن همه نیست.
Pedram Pc,
خدایا
باامیدآمده ام
خانه خرابم نکنی
همه کردندجوابم
توجوابم نکنی
بارهاآمده ام
بازمرابخشیدی
باکلام برو
این بارخطابم نکنی
بسلامتی کارگری که صاحبکارش به ناحق زد تو گوشش
رفت که لباسشو عوض کنه بره خونه اما
یاد خرج مادر مریضش افتاد
یاد اجاره خونه
جهیزیه دخترش
شهریه دانشگاه پسرش
برگشت به صاحب کارش گفت منو ببخشید
باتشکرازصیادی از لولمان