سخن روز
شکرنعمت
امام حسن مجتبی (ع) میفرمایند: پستی و ناپاکی این است که
انسان در مقابل نعمتهای خدا شکر نکند.بعد به فرزندش فرمود: ای پسر جانم، با احدی
دوستی و برادری نکن تا بدانی کجاها میرود و کجاها نمیرود، و ریشهٔ او چیست. چون
خوب از حالش آگاه شدی و معاشرتش را پسندیدی با او برادری کن. به شرطی که از لغزشش
بگذری و در تنگی روزگار کمکحال او باشی.
خویشی تو با کسی است که در راه خدا با تو دوست باشد، اگرچه نژادش از تو دور است.
بیگانهٔ تو کسی است که در راه خدا با تو جدا باشد، ولو که نزدیکترین کس تو باشد.
دوست واقعی تو همراه دین تو و با توست. چیزی از دست به تن نزدیکتر نیست و راستی
که چون دست بشکند و فاسد شود آن را ببرند و دور بیندازند. ننگ کشیدن آسانتر از
جهنم رفتن است. چون عدهای با بدان و نادرستان دوستی میکنند برای رویدرواسی.
گفتگوباخدا
در رویاهایم دیدم که باخدا گفتگو می کنم
ازخداپرسیدم چه چیز بشر ترا متعجب می سازد
پاسخ داد کودکیشان
آنها ازکوکیشان خسته می شوند عجله دارند بزرگ شوند
دوباره پس از مدتی آرزو می کنند به کودکیشان بازگردند
آنها سلامتی راازدست می دهند تاپول بدست آورند
بعدپولشان راازدست می دهندتاسلامتی شان بدست آورند
آنهابه گونه ای زندگی می کنندکه گویاهرگزنمی میرند
به گونه ای می میرندکه گویی هرگز نزیسته اند
دوباره پرسیدم کدام درسهای زندگی را می خواهی بیاموزند
پاسخ داد
بیاموزندکه درست نیست خودشان رابادیگران مقایسه کنند
بیاموزندکه تنها چندثانیه طول می کشد که زخمهای عمیقی دردل هم بکارند
اماسالهاطول می کشدتااین زخمها التیام بخشند
بیاموزندکافی نیست که دیگران راببخشندبلکه خودرانیز بایدببخشند
بیاموزندثروتمندکسی نیست که بیشترین را دارند
بلکه ثروتمندکسی است که به کمترین ها قانع است
پرسیدم آیاچیزی هست که به بندگانت بگویی
لبخند زد وگفت فقط اینکه بدانند من اینجا هستم
«شعری با تمام حروف البفا برای خدا»
یه مصرع شعر خطاب به خدا گفته.
شعر هم خیلی قشنگ و پر معناست
(ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم
(ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم
(پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم
(ت) توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم
(ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم
(ج) جوانی را خطا کردم زمهرت امتناع کردم
(چ) چرایش را نمیدانم ببخشا که خطا کردم
(ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم
(خ) خداوندا تو میدانی سر غفلت چه هاکردم
(د) دلم پر مهر تو اما چه بی پروا گناه کردم
(ذ) ذلالم داده ای اکنون که بر تو اقتدا کردم
(ر) رهت گم کرده بودم من که گفتم اشتباه کردم
(ز) زبانم قاصر از مدح و کمی با حق صفاکردم
(س) سرم شوریده میخواهی سرم از تن جدا کردم
(ش) شدی شافی برای دل تقاضای شفا کردم
(ص) صدا کردی که ادعونی خدایا من صدا کردم
(ض) ضعیف و ناتوانم من به در گاهت ندا کردم
(ط) طلسم از دل شکستم من که جادو بی بها کرد
(ظ) ظلمت نفس اماره که شکوه بر صبا کردم
(ع) علیمی عالمی بر من ببخشا که خطا کردم
(غ) غمی غمگین به دل دارم که نجوا با خدا کردم
(ف) فقیرم بر سر کویت غنی را من صدا کردم
(ق) قلم را من به قرآن کریمت مقتدا کردم
(ک) کتابت ساقی دلها قرائت والضحی کردم
(گ) گرم از درگهت رانی نمی رنجم خطا کردم
(ل) لبم خاموش و دل را با تکاثر آشنا کردم
(م) مرا سوی خود آوردی از این رو من صفا کردم
(ن) نرانی از درگهت یا رب که الله راصدا کردم
(و) ولی را من تو می دانم تورا هم مقتدا کردم
(ه) همین شعرم به درگاهت قبول افتد دلم را مبتلا کردم
(ی) یکی عبد گنهکارم اگرعفوم کنی یارب غزل را انتها کردم
درد فراق ساده مداوانمی شود
باید به هم رسید و الا نمی شود
بی خود دلم خوش است به اشعارانتظار
این حرف ها برای من آقا نمی شود
ازشنبه بسته ایم به جمعه دخیل اشک
تاتونیایی این گره ها وا نمی شود
این روزها که بین بستر است
دل بیشتر هوایی دیداردلبراست
این روزها که یاس علی قدخمیده است
دل بیشتر برای ظهورت تپیده است
این روزها که شال عزا روی دوش ماست
تعجیل درظهورعدالت سروش ماست
این عاشق وحکایت بیمار ناتوان
ذکرم همیشه با صاحب الزمان