به سعیدآقاخانی و محسن تنابنده و همه زیاده گوهای اینستاگرامی که برای ما از کردستان سخن میگویند دستور دهید در اولین فرصت خودشان را به شهرهای پرآشوب برسانند و بدون اسلحه، بدون نیروی انتظامی، بدون ماموران حافظ امنیت، از آتش زدن خانه های مردم، حمله تروریست های مسلح شده توسط اقلیم کردستان، آتش زدن بانک ها و شهرداری ها، حمله به مراکز نظامی و کلانتری ها با دست خالی جلوگیری کنند.
۴۸ ساعت به آنها فرصت دهید که کردستان و تجزیه طلبان آنجا را بدون هیچ کمکی از سمت حاکمیت آرام کنند.
اگر کردند فبهت المراد، اگر نتوانستند دهانشان را ببندند یا طور دیگری دهانشان توسط دیگری بسته شود.
این داستان راه خانم طاهره اباذری تعریف کرده
قصه کوتاه ولی دارای عبرت است برای خیلی ها چون زندگی دنده عقب ندارد و سرنوشت را نمیشه از سر نوشت
یه لیوان قهوه از فلاسک ریختم و چادرمو سر گذاشت، سلانه سلانه رفتم بیمارستان، از پله ها رفتم پائین، توی پاگرد طبقه ی اول فردی را دیدم که از همراهای بیمارا بود، لابد نشسته بود روی پله ها، سر و وضعش اونقدری به هم ریخته بود، که حتی توی بیمارستانم عجیب به نظر می رسید، از چشمای قرمز و پف کرده اش معلوم بود که سخت گریه کرده، صورتش هنوز خیس بود...
سرشو هر از چند گاهی محکم می کوبید به دیواری که بهش تکیه کرده بود، با صدای گرفته و خش دارش بی رمق زیر لب چیزی می گفت، باید بی تفاوت از کنارش رد می شدم و به راهم ادامه می دادم اما نتونستم، نزدیکتر رفتم و با احتیاط گفتم: آقا! حالتون خوبه؟!
سرشو بلند کرد و نگاه بی تفاوتی بهم انداخت، یخ بندون بود توی چشماش! لیوان قهوه رو گرفتم سمتش .
گفتم: میخورین؟! قهوه ست!
دو قطره اشک از چشماش چکید پایین گفت: همسرم هم قهوه دوست داشت، ولی این اواخر نمیخورد، می ترسید بچه مون رنگ پوستش قهوه ای بشه!
بلند زد زیر خنده، سعی کردم بخندم، دو باره به حرف اومد گفت: همه چی خوب بودا، خوشبخت بودیم! زن داشتم، یه خونه ی نقلی داشتم، بچه مونم داشت به دنیا می اومد، همه چی داشتم، ولی امروز صبح که بلند شدم، دیگه هیچی نداشتم.
بهش گفتم، من پسر میخواماا. رفتیم سونوگرافی، دختر بود! به شوخی گفته بودم، ولی خانم جدی گرفته بود، دیشب قبل از خواب پرسید: حالا که پسر نیست دوستش نداری بچه مونو؟! دهنمو گِل بگیرن
اطلاعیه
کبابی حاجی زاده و برادران در خدمت سلامت و امنیت مردم ایران
بدینوسیله به استحضار علاقمندان به کباب میرساند :
شب گذشته کبابی «حاجی زاده و برادران» دود و دمی در مقرهای کوموله و دموکرات کردستان عراق به راه انداخت که عطر کبابش تمام خبرگزاری های منطقه را پر کرد.
این کباب خوران که به «وقت حاج قاسم» و به افتخار تروریستهای کوموله و دموکرات کردستان عراق انجام گرفته است، احتمال دارد میهمانان اسراییلی و آمریکایی مسعود بارزانی را نیز شامل شده باشد.
کبابی حاجی زاده و برادران این اطمینان را به عموم مشتریان آشپزخانه موشکی سپاه میدهد که علاوه بر کباب های سنتی همچون شهاب کباب، سجیل کباب، فاتح کباب، هر گونه کباب های اختصاصی نیز پخت و سرو میکند.(منو کامل است)
در همین راستا به آگاهی میرساند :
شب گذشته، سرآشپز هنرمند و کبابگیر معروف جنوب غرب آسیا «حاج امیرعلی حاجی زاده» بار دیگر اقدام به سرو «کوموله کباب» و «دموکرات کباب» نمود به نحوی که بوی آن در ریاض و واشنگتن و تلاویو و لندن استشمام شده است.
بهترین کباب را از کبابی حاجی زاده و برادران بخواهید.
چرب و داغ و پرملات
همراه با پیاز و نان سنتی
روابط عمومی کبابی حاجی زاده و برادران
زیر نظر آشپزخانه موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
پست قابل تأمل گیلدا مورکرت (فعال ضد امپریالیست و ضد جنگ، مدافع )
گیلدا مورکرت نوشت:آمار در خصوص زنان در ایران و آمریکا چه میگوید؟!
✓سهم زنان متخصص:
ایران 98 درصد
آمریکا 85 درصد
✓نرخ مرگ و میر مادران در هر 100 هزار تولد زنده:
ایران 7
آمریکا 23
✓سهم زندانیان زن:
ایران 3 درصد
آمریکا 10 درصد
✓سهم پزشکان زن:
ایران 40 درصد
آمریکا 34 درصد
پ ن: پاسخ این فعال ضد امپریالیست که خود زنی امریکاییست نشون میده بر خلاف جو حاکم بر فضای مجازی، نه تنها ایران به عنوان کشوری که در آن حقوق زنان تضعیف شده شناخته نمیشه، بلکه ایران رو در آزادی حقوق زنان دارای رتبه ی بالاتر از آمریکا میدونن.
قصه ی ۴ شنبه های سفید
دوچرخه وموتورسواری بانوان
ماجرای پرسروصدای ورود زنان به ورزشگاه
رو چندان جدی نگرفتیم
با طرح وبرنامه مشخصی وارد گود اقدامات فرهنگی نشدیم...
همزمان با روزهای آغازین فتنه سال ۱۴۰۱ شاهد حضور وتردد زنان بدون پوشش روسری در سطح شهرها بودیم
(که معتقدم این حضور وتردد بخش مهمی از پازل در حال توسعه و پیشرفت بوده)
در ادامه تحلیل و دستور کار برآن شد که
فعلا کاری به کشف حجاب شده ها نداشته باشیم!!!
نه تذکری ونه بازخواستی