عادَت کرده‌ایم هَر روز دوش بگیریم،

عادَت کرده‌ایم هَر روز دوش بگیریم،

اما یادِمان می‌رود که ذهن‌ِمان هم به دوش نیاز دارد

گاهی با یک غزلِ حافظ می‌توان دوش ذهنی گِرفت و خوابید

یک شِعر از فروغ، تکه‌ای از بیهَقی، صفحه‌ای از مزامیر، عبارتی از گِراهام گرین، جمله‌ای از شِکسپیر، خَطی از نیما

ولی غافِلیم

شبانه روز چقدر خبَر و گزارش و مطلبِ آشغال می‌تِپانیم تویِ کله‌مان، بعد هم با همان کله‌یِ بادکرده به رختِخواب می‌رَویم و توقع داریم در خواب پدربزرگِ‌مان را ببینیم که یک گلابی پوست‌کَنده و با لبخند می‌گوید بفرما

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.