کمد لباساشو باز کرد گفت هر کدومو خواستی بردار !

کمد لباساشو باز کرد گفت هر کدومو خواستی بردار !

دست بردم لای لباسا دیدم هنوز تگهاش بهش وصله

گفتم اینا که همه نو هستن !

گفت میدونم !

ادامه داد شاید بعضیهاش حتی ۱۰ یا ۲۰ سال عمر داشته باشن اما نو هستن و هنوز میشه پوشید !

مرغوبه جنسشون !

به قول شما امروزیا « برنده »

خندیدم گفتم مادرجون ، چرا اینهمه سال تنت نکردی ؟!

گفت هی وایسادم شاید یه روز خاص بیاد ،

یه آدم خاص بیاد ،

 یه حال خاص بیاد ،

یه مهمونی خاص بیاد ، کلا یه چیز خاص باشه تا اینارو تن کنم ...

سرشو انداخت پایین گفت حواسم نبود روز خاص و مهمونی خاص و آدم خاص و وقت خاص قرار نیست بیاد ،

 قرار بود اینارو تنم کنم تا همه اون لحظه ها خاص بشن برام !

اما دیگه تو ۷۵ سالگی خاص و غیر خاصی نیست !

دیگه حالا تو تن شما ببینم برام خاصه !

درس زندگی داشت بهم میداد !

درس سخت زندگی ...

هیچ روز خاصی وجود نداره ، مگر ما خودمون خاصش کنیم !

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.