نامه ای سرگشاده به والدین از طرف یکی از فرزندان این سرزمین

نامه ای سرگشاده به والدین از طرف یکی از فرزندان این سرزمین

لطفا با من بازی کنید

باور کنید می دانم که دنیای بزرگترها پر از استرس و کار و گرفتاری است اما هر شب که شما به خانه می آیید ته دلم آرزو دارم کمی با من بازی کنید. نیازی نیست که ساعت ها برای من وقت بگذارید، من تنها به ده دقیقه زمان احتیاج دارم تا بتوانم به کمک بازی، نقاشی یا درد دل کردن حرف ها، ترس ها، نگرانی ها و شادمانی های کودکانه ام را به شما بگویم. اگر باورنمی کنید از همین امشب شروع کنید و فقط شبی ده دقیقه با من بازی کنید. بعد از چند روز خودتان از نتیجه کار شگفت زده می شوید. البته یادتان نرود که هر شب به یادم باشید. من دلم می خواهد در هر شبانه روز ده دقیقه از وقت پدر و مادرم فقط به من اختصاص داشته باشد.

خواهش می کنم این قدر به من دستور ندهید

"لباس هایت را آن جا بگذار"، "غذایت را نریز"، "خوب رفتار کن"، "آرام باش" و.... فکر می کنید این جملات را من روزی چند بار می شنوم؟ من که خیلی خوب نمی توانم بشمارم اما شما که ریا ضی تان خوب است یک روز، فقط یک روز، تمام دستوراتی را که به من می دهید بشمارید. بعد با خودتان فکر کنید اگر رئیس تان هر روز این قدر به شما دستور می داد حاضر بودید برایش کار کنید؟ می توانستید دوستش داشته باشید؟ اعصاب تان خرد نمی شد؟ باور کنید من با شنیدن این همه دستور چیزی یاد نمی گیرم. اگر رفتارهای من را دوست ندارید به جای هزاران دستور، الگوی مناسبی برای من باشید و زمانی که کاری را درست انجام می دهم تشویقم کنید. خودتان می بینید که چقدر زود همان کارهایی را انجام می دهم که شما دوست دارید و رابطه ام با شما عالی می شود.

من را با هیچ کس مقایسه نکنید

به جای این که در نوجوانی و جوانی افسوس بخورید که چرا من این قدر اعتماد به نفسم پایین است، غمگین و خجالتی هستم یا نمی توانم روی پای خودم بایستم امروز به فکر من باشید. می دانستید که پایه های اعتماد به نفس من از دوران نوزادی بنا می شود؟ پس از همین لحظه با اجتناب از مقایسه کردن من با کودکی خودتان، خواهر و برادرهایم یا بچه های فامیل به من کمک کنید تا شخصیت منحصر به فرد خودم را بشناسم و دوست بدارم. هیچ آدمی نباید و نمی تواند شبیه دیگران باشد. مگرخود شما دقیقا مثل خواهر یا برادرتان هستید؟ به جای مقایسه کردن، لطفا با جملاتی ساده ویژگی های مثبت من را به خودم بگویید و به خاطر آن ها تشویقم کنید. به علاوه کمکم کنید تا رفتارهای ناخوشایندم را تغییر بدهم.

به من نگویید که دوستم ندارید

من فقط یک لیوان آب را روی میز ریختم و شما به من می گوید: "دیگر دوستت ندارم"! اگر کسی این حرف را به شما بزند چه احساسی خواهید داشت؟ اگر آن فرد مهم ترین آدم زندگی تان باشد چه حالی پیدا می کنید؟ اگر ضعیف و ناتوان باشید و به خاطر کاری که انجام داده اید خیلی هم خجالت بکشید با شنیدن این جمله چکار می کنید؟ آرزوی من این است که یک روز بتوانم به خوبی شما همه کارها را انجام دهم و رفتارهای مناسبی داشته باشم. باور کنید تمام سعیم را می کنم، اما تا آن زمان به کمک شما احتیاج دارم. اگر به جای این جمله به من بگویید که "این رفتارت خوب نیست" و به من آموزش بدهید که آن کار را چطور انجام دهم یا چگونه رفتار خوبی داشته باشم، قلب کوچک من را نمی شکنید.

در تربیت من هماهنگ باشید

والدین عزیزم! اگر دستوراتی که به من می دهید متفاوت باشند نه تنها چیزی یاد نمی گیرم بلکه سردرگم و گیج هم می شوم. دنیا برای من مکان بزرگ و ناشناخته ای است که می خواهم با کمک تان آن را بشناسم. اگر یکی از شما به من بگوید نمی توانم تا دیروقت بیدار بمانم اما دیگری بگوید می توانم هر کاری دلم می خواهد بکنم من فقط متعجب و مردد می شوم و نمی دانم باید چه کنم. لطفا کمی وقت بگذارید و روش های تربیتی تان را با هم هماهنگ کنید، بعد آن را در مورد من اجرا نمایید. این طوری همه مان راحت تر خواهیم بود و زودتر به نتیجه می رسیم. به علاوه من هم این قدر گیج و هراسان نمی شوم.

فرزندپروری سخت ترین کار دنیاست

در نهایت متشکرم که نامه من را خواندید امیدوارم مطالب آن به کارتان بیاید. فقط می خواستم یادآوری کنم که فرزندپروری دشوارترین کار دنیاست. اگر برای شغل خود روزی 8 ساعت وقت می گذارید یادتان باشد که کار مهم تری در منزل دارید و آن تربیت من است. آیا برای پرورش من هم به اندازه کارتان وقت و انرژی می گذارید؟ در ضمن به خاطر داشته باشید که همه والدین در این راه خطاهایی را مرتکب می شوند و گاهی با فرزندان شان بدرفتاری می کنند اما ما کودکان به والدین مان امیدواریم. می دانیم که شما تلاش می کنید تا با روش های بهتری عشق خود را به ما اثبات کنید و ما هم قول می دهیم این عشق را به فرزندان مان منتقل کنیم.

با تشکرفرزند دلبندتون

اون وقتا..... الان ......

اون وقتا  با نوکِ پنجه بابا ،از خواب بیدار میشدیم که بلند شو برو نون بخر .

الان با نوک پنجه از خونه بیرون میریم که نون بخریم تا بچه ها که چه عرض کنم جوونامون بیدار نشن .

اون وقتا اختیار تلویزیون با دوتا کانال دست بابا بود

الان کنترل تلویزیون با هفتصدتا کانال دست بچه ها ست .

اون وقتا سر سفره باید چهار زانو میشستیم تا بابا بیاد و شروع کنیم به غذا خوردن .

الان میشینیم سر سفره و اونقدر بچه ها را صدا میکنیم تا راضی بشن بیان سر سفره .

اون وقتا مادر با مواد موجود تو خونه غذا می پخت و ماهم بی چون وچرا غذا را میخوردیم .

الان بچه ها به مادرا منوی غذایی میدن اما بازم سر سفره از غذا  ایراد میگیرن .

اون وقتا موقع عروسی پدر داماد یه اتاق  خونه رو خالی میکرد و عروس هم  کل جهیزیه اش رو توی همون اتاق میچید و یک عمر با هم زندگی میکردند.

الان یک دستگاه آپارتمان که خودش یه پا فروشگاه وسایل برقی و یه نمایشگاه مبل و فرش و تیر و تخته است برای عروس و داماد فراهم میشه اما چند ماه بیشتر باهم زندگی نمیکنند .

اون وقتا خونه ها خالی از مبل و وسایل تزیینی بود ولی پر از مهمان .

الان خونه ها پر از مبل و وسایل تزیینیه ولی خالی از مهمون .

اون وقتا با یه پیکان جوانان ده پونزده نفر می رفتیم خونه فک و فامیل  و کلی بهمون خوش می گذشت.

الان هر خونواده اگه دوسه تا ماشین نداشته باشه حتما یه دونه رو داره و هیچ کس خونه کسی نمیره .

اون وقتا هیچ کس اطلاعات پزشکی نداشت اما همه سالم بودند.

الان همه اطلاعات پزشکی دارند (از تلویزیون و تلگرام و اینستاگرام ....‌‌)ولی همه مریضند.

اون وقتا.....

الان ......

دزدی ملایم!

دزدی ملایم!

در دوران دانشجویی، پنیرتان را از یخچال مشترک خوابگاه کش رفته‌اند؟! راستش را بگویید آن سال‌ها با دیدن شیشهٔ مربای هویج متعلق به یکی از دانشجویان، بی آن که به او بگویید، کمی از آن را نخورده‌اید؟! نه شما «دزد» بودید و نه آن دانشجو یا دانشجویانی که پنیرتان را یواشکی برداشته بودند. اگر به جای پنیر یا مربا، داخل یخچال «پول» دیده بودید، آن را بر نمی‌داشتید و آن دانشجویان هم همین‌طور.

این موضوعِ آزمایش دکتر «دن آریلی» بود که در زمینهٔ اقتصاد رفتاری پژوهش می‌کند. او در تعدادی از یخچال‌های خوابگاه دانشجویی دانشگاه MIT آمریکا ۶ بسته کوکاکولا قرار داد. همهٔ نوشابه‌ها ظرف ۷۲ ساعت توسط دانشجویان برداشته شدند. آریلی در ادامه به جای نوشابه، در یخچال‌ها پول گذاشت. همان دانشجویانی که نوشابه‌ها را برداشته و خورده بودند، به پول‌ها دست نزدند و سرانجام خود دکتر آریلی، پول‌ها را جمع کرد.

او آزمایش‌های بیشتری انجام داد. مثلاً در یک آزمایش به دانشجویان تعدادی سوال دادند؛ به آنها گفته شد به ازای هر پاسخ صحیح، مبلغی پول نقد می‌گیرند. به گروه دیگر گفته شد در قبال هر پاسخ صحیح، ژتونی می‌گیرند و می‌توانند آن ژتون را در همان اتاق، به پول نقد تبدیل کنند. نکته این بود که هر دانشجو، خودش تعداد پاسخ‌های صحیح‌اش را می‌شمرد و به ممتحن اعلام می‌کرد و بر اساس خوداظهاری، «پول» یا «ژتون قابل تبدیل به پول» می‌گرفت.

فکر می‌کنید دانشجویان کدام گروه بیشتر مرتکب تقلب شدند؟ دانشجویانی که قرار بود پول بگیرند، کمتر تقلب کردند ولی گروه دیگر با ناراستی، نمرات خود را بیش از واقعیت اعلام کردند.

علت این است: «انسان ها نسبت به پول حساسیت بیشتری دارند و اگر درستکار باشند، هرگز به پول دیگران تعدی نمی‌کنند اما این حساسیت در قبال اشیاء دیگری که آنها نیز ارزش پولی دارند، کمتر می‌شود؛ شاید اسم این پدیده را بتوان «دزدی ملایم» گذاشت.

آزمایش دانشجویان و پول و ژتون را مرور کنید: وقتی قرار بود پول بگیرند، کمتر تقلب می‌کردند ولی وقتی قرار بود ژتون بگیرند بیشتر تقلب کردند و حال آن که می‌دانستند می‌توانند آن ژتون‌ها را در همان اتاق تحویل دهند و در مقابلش پول بگیرند.

به عنوان یک انسان درستکار، حواس‌تان به این باشد که ممکن است در قبال اموال غیرپولی دیگران، حساسیت کمتری داشته باشید و ناخودآگاه به حقوق آنها تعدی کنید.

مثلاً وقتی حواس رئیس‌تان نیست، ممکن نیست یواشکی از جیبش ۱۰ هزار تومان بردارید (اصلاً در شأن شما نیست و حتی فکر کردن به آن هم توهین‌آمیز است) اما بارها و بارها از تلفن اداره برای کارهای شخصی‌تان استفاده کرده‌اید در حالی که تلفن همراه‌تان روی میزتان قرار داشت. در واقع با این کار، از جیب مدیرتان حتی بیش از ۱۰ هزار تومان برداشته‌اید.

شما ممکن نیست از حسابداری شرکت‌تان ۵ هزار تومان پول بردارید، ولی به راحتی یک دسته کاغذ را از شرکت به خانه می‌برید.

مثال‌های دیگر: کارگری که پولی را مستقیم نمی‌دزدد ولی کم‌کاری می کند و مسافری که از پتوی مسافرتی که داخل پرواز به او داده‌اند خوشش می‌آید و آنرا داخل کیف خود می‌گذارد.

یادمان باشد هرآنچه ارزش مالی دارد، درست مانند خود پول است و همان‌طور که در قبال پول و دزدی آن، حساس هستیم دربارهٔ دیگر چیزهایی که ارزش پولی دارند نیز حساس باشیم.

منبع: نابخردی‌های پیش‌بینی‌ناپذیر

دن آریلی

مترجم: رامین رامبد

برای احترام به تمامی زنان

برای احترام به تمامی زنان

اگر در ساعات خیلی خلوت در کوچه راه می‌رویم و خانمی جلوتر از ما راه می‌رود، کمی پایمان را سست کنیم و فاصله بیندازیم تا حس امنیت بیشتری کند.

وقتی سوار تاکسی می‌شویم لزومی ندارد پاهایمان را ۱۸۰ درجه باز کنیم، کمی جمع و جور بنشینیم که خانمی اگر نشسته، مجبور نشود بچسبد به در ماشین.

وقتی رانندگی می‌کنیم و راننده خودرو جلویی خانم است، بوق زدن، لایی کشیدن و دستپاچه کردن او نشانگر این نیست که ما راننده بهتری هستیم، فقط بی‌شعور بودن‌مان را علنی کرده‌ایم.

در هر محیطی اگر یک زن به ما لبخند می‌زند به این معنی نیست که شیفته شده و هر آن ممکن است به جای نارنج، دستش را قاچ کند. ما یوسف نیستیم، دچار توهم نشویم. احترام بگذاریم.

بهترین شغل ها برای افرادی که احساساتی هستند

بهترین شغل ها برای افرادی که احساساتی هستند

مسلما بسیاری از ما ویژگی های شخصیتی خاصی داریم که یا باید برای تغییر این ویژگی ها تلاش کنیم یا شغل مان را متناسب با خصوصیات شخصیتی مان درنظر بگیریم. مثلا فردی که خیلی پرهیاهو و پرجنب وجوش است با استخدام در یک پست اداری از حرفه اش راضی نمی شود؛ برعکس، کارکردن در محیط های کاری شلوغ که مشتریان زیادی دارد برای افراد کمرو و خجالتی مناسب به نظر نمی رسد.

اصولا افراد حساس و رمانتیک به محیط های آرام نیاز دارند. این افراد خلاقیت شان زیاد است و در کارها و رشته های مرتبط با هنر بیشتر مواقع موفق ظاهر می شوند و می توانند احساسات شاعرانه را در کارهای شان دخالت دهند. پس اگر جزو افرادی هستید که طبع شاعرانه ای دارید و البته دل تان نمی خواهد در محیط های پر سروصدا کار کنید یا از ارتباط با ارباب رجوع فراری هستید، توصیه می شود شغل تان را از میان یکی از مشاغل پیشنهادی ما انتخاب کنید.

نویسنده

مترجم و ویراستار

کتابدار

معلم

معلم کودکان ناتوان و اوتیسمی

بازیگری

مشاغل هنری

حسابدار و مشاور کسب و کار

طراح دکوراسیون منزل

تور لیدر

دامپزشک و پرستارحیوانات