احساسات رو‌ رسمیت ببخشیم

احساسات رو‌ رسمیت ببخشیم

اولین باری که متوجه شدم از دست بابام واقعا عصبانی‌ام و به خودم اجازه دادم ابرازش کنم تو نوزده سالگی بود. سر یه حرفی که اصلا فکرشم نمی‌کرد قاطی کنم، گفتم گشنمه، گفت یه ساعت پیش نهار خوردیم. همین!

چیزی رو که روشن و واضح حس میکردم به رسمیت نشناخت. برای تو هم پیش اومده، وقتی عاشق کسی شدی و رفیقات مدام میگن: آخه این یارو چی داره. اون‌وقت هزار تا دلیل میارن که رها کن ولی یه چیز رو حالیشون نمیشه، اینکه دارن بهت میگن احساست رو نادیده بگیر. عاشق هنری ولی باید بری تجربی، عاشق جهانگردی هستی ولی باید کارمند بانک بشی.

متاسفانه احتیاط‌ها امتحان پس دادن. کم کم خودت با لباس قرمز و تفنگ میشی بپای خودت. بعد انقد میزنی تو سر احساست که عین کربویی بعد کرونا، آب روغن قاطی میکنی. غمگینی ولی خشم نشون میدی، استرس داری ولی گشنگی حس میکنی، دلتنگی ولی فحش میدی، امیدواری ولی ترس نشون میدی.

نمیدونم چیکار میشه کرد که احساس خودمون رو ببینیم و بهش رسمیت بدیم، ما خیلی زود به خراب کردن خودمون عادت کردیم ولی دفعه دیگه اگه کسی گفت گشنمه نگید یه ساعت پیش نهار خوردی  حسین کلهر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.