بداهه آیینی به مناسبت شهادت ام الائمه حضرت فاطمه زهرا (س)
بستند دستان علی مرتضی را
کوثر، تلاوت میکند «تبت یدا» را
اعوانِ شیطان آسمان را میکشیدند
پهلویِ خورشیدِ جوان را میدریدند
خورشیدِ نورانی زمینگیرِ خسوف ست
اینجا شروع ماجرایِ مکرِ کوفه ست
در کوچه اسناد فدک تا پاره میشد
تاریخ ره گم کرده و آواره میشد
شهر مدینه مردمانش در تماشا
خانه در آتش بود و بسته دست مولا
پروانه با بال شکسته، قد خمیده
در کوچهها دنبال حیدر میدویده
با غیرت خود دشمنان را کور کرده
او را خدا بر این هدف مأمور کرده
آتش به جان یاس پیغمبر فتاده
زهرا میان دود و خاکستر فتاده
با دست بسته دیدهی تر داشت میسوخت
«زهرا در آتش بود حیدر داشت میسوخت»
هی در، صدا میکرد در باران سیلی
شاید چهل مرد عرب، یک روی نیلی
شاهد ولی چشمان خیس مجتبایش
در کوچه هم یاد حسین و کربلایش
چادر عزادار نگاه مجتبا بود
غیرت اسیر لشکر نامردها بود
حالا علی بود و گل یاسی که دیگر
پشت در افتاده ست و در آهی مکرر
نام علی را هر نفس تکرار میکرد
با دست خونی تکیه بر دیوار میکرد
او بود و یک شش ماهه و میخ دری که
فریاد یا مولا و حرف آخری که
با چاه باید هم سخن باشی پس از این
آمادهی غسل و کفن باشی پس از این
دیگر کسی حتی سلامت هم نگوید
دیگر کسی عطر کلامت را نجوید
تنهاترین خواهی شد از فردا علی جان
با غم قرین خواهی شد از فردا علی جان
حیدر پس از من کودکانم را نگهدار
خورشیدهای نوحهخوانم را نگهدار
تنها علی میداند و این درد جانکاه
سیلاب خونی که چکیده در دل راه
گیرم نخورده مادر ما تازیانه
دردانهی پیغمبر و دفن شبانه؟
داروغههای تسلیت تصمیم دارند
با جانماز کفرشان، حرصی درآرند
کوثر وصیت کرده آنها غاصباناند
حتی نماز میتش را هم نخوانند
با یک وصیت مکرشان را بر ملا کرد
جان را نثار یاری راه خدا کرد
گشته دعای فاطمه دیگر اجابت
حیدر به دوشش میبرد بار امانت...
بداههسرایان:
سیدمحمد صفایینویسی، زهرا فرقانی،
زهرا آراستهنیا، محمد سلامی،
محمدرضا هادیزاده، ابراهیم صفایی،
فرشته پناهی، محمود حسنیمقدس،
رضا حسینپور، زهرا محبی،
مرضیه قاسمعلی، طاهره ابراهیمنژاد
وطنز | بهترین شعرهای طنز