دودیدن

دودیدن

شاعری می‌سرود با سیگار

از خماری و درد تا سیگار

تو ندانی که ارزشش باشد

پر بهاتر ز کیمیا سیگار

دوش گفتا مدیر شمسایی

با صدایی رسا رسا سیگار

مثل یاقوت و لعل و الماس است

هدیه‌ای ناب و پربها سیگار

آن طلایی که در پی‌اش هستند

هست قطعاً همان طلا سیگار

دست میلاد و نازنین سیگار

کنج لب‌های پوریا سیگار

در ته کیف یاسمن فندک

لای انگشت بردیا سیگار

سر به یک آشنا زدم پرسید

ای رضا جان کراک یا سیگار

کودکش هم به جای پستانک

روی لب داشت گوییا سیگار

آن طرف کار یک سری قاچاق

این طرف هم که کار ما سیگار

قبل سیگار می‌خورم چایی

بعد چایی یکی دو تا سیگار

توی حمام یا در آسانسور

در جکوزی و در سونا سیگار

توی استخر دوستم ناصر

می‌پرد توی آب با سیگار

یک نفر زیر برف می‌دودید

گفتم آخر در این هوا سیگار؟

بین هر لقمه در سر سفره

یا مرتب پس از غذا سیگار

نصف شب می‌زنیم قلیان و

کله‌ی صبح، ابتدا سیگار

از مزخرف‌ترین تعارف‌ها

نازنینم گلم بیا سیگار

شاعری گفت زندگی یعنی

یک غزل قهوه با دوتا سیگار

پسر نوح با بدان بنشست

نم‌نمک رفت تا فرا سیگار

دود کافی که در هوا داریم

به همه می‌رسد چرا سیگار؟

رضا حسین‌پور

وطنز | بهترین شعرهای طنز

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.