دلمان برای روزهای خوبمان، تنگ شده !

دلمان برای روزهای خوبمان،

تنگ شده !

روزهایی که می شد

در پیاده روهای ساده‌ی شهر

قدم زد و شاد بود ...

شب‌هایی که می‌شد

نگران هیچ چیز نبود و خوابید ...

و آخرِ هفته‌هایی که می‌شد سفر کرد

و از تهِ دل خندید . . .

دلمان لک زده برای یک قُلُپ چای

که بدون بغض و حسرت

از گلویمان پایین برود.

قمار سختی بود !

ما تمام دلخوشی مان را

پای سادگی هایمان باختیم.

انصاف نبود هم بسازیم و هم بسوزیم،

انصاف نبود تاوان تصمیماتی را بدهیم

که خودمان نگرفته بودیم

همه چیز را خواهیم ساخت !

ما از دردهایمان قوی تریم. . . .!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.