عدالت کجاست؟
اگر فقیر دنبال دختر راه بیفتد میشود "منحرف"
اگر ثروتمند این کار را بکند، میشود "عاشق"
اگر فقرا جایی جمع شوند، میشوند "باند"،
اگر ثروتمندان جایی جمع شوند میشود "جلسه"
اگر فقیر دزدی کند، میشود"سرقت"،
اگر ثروتمند دزدی کند، میشود"اختلاس"
دنیای عجیبی است ، حتی مفاهیم هم با مقدار پول که در جیب است، عوض میشود ...
مادر اومده به پسرش که تو مسابقه جودو خورده زمین کمک کنه.
پسره اون زیر به مادرش داره میگه تو واسه چی اومدی آخه؟!
چرا ظالم ها همیشه غرق نعمت هستند؟
آدمها سه دسته اند:
عینک
ملحفه
فرش
وقتی یک لکه چایی بنشیند روی عینک بلافاصله آن را با دستمال کاغذی پاک می کنی
وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه می گذاری سر ماه که با لباسها و ملحفه ها جمع شود و همه را با هم با چنگ می شویی!
اما وقتی همان لکه بنشیند روی فرش میگذاری سر سال با دسته بیل به جانش می افتی.
خدا هم با بنده های مومنش مثل عینک رفتار می کند.
بنده های پاک و زلال که جایشان روی چشم است تا خطا کردند بلافاصله حالشان را می گیرد (البته در دنیا و خفیف)
دیگران را هم به موقعش تنبیه می کند آن هم با چنگ...
و آن گردن کلفت هایش را می گذارد تا چرک هایشان حسابی جمع شود...
قرآن کریم می فرماید:ما به کافران مهلت می دهیم تا بر کفر خویش بیافزایند...
و سر سال (یا قیامت یا هم دنیا و هم قیامت) حسابی از شرمندگی شان در می آید...
در محضر آیت الله مجتهدی ره
مهار آتش سوزی خانه ویلایی در رشت
خانه ویلایی در بلوار شهدای گمنام رشت که امروز از ناحیه سقف دچار حریق شده بود ، با تلاش آتش نشانان خاموش شد.
رییس سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی رشت گفت : سقف و بخش بزرگی از خانه دچار حریق شده بود که با تلاش آتش نشانان خاموش و از سرایت آتش به خانه های مجاور جلوگیری شد.
شهرام مومنی علت این آتش سوزی را بی احتیاطی استادکار هنگام جوشکاری و رعایت نکردن نکات ایمنی اعلام کرد و گفت : در این حادثه به کسی آسیب جانی نرسید.
نمک و آب
روزی شاگرد یک راهب پیر هندو از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد. راهب از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد، آن هم به سختی.
استاد پرسید: «مزه اش چطور بود؟»
شاگرد پاسخ داد: «خیلی شور و تند است، اصلاً نمی شود آن را خورد.»
پیر هندو از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند. رفتند تا رسیدند کنار دریاچه. استاد از او خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد. سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید. استاد این بارهم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد: «کاملا معمولی بود.»
پیر هندو گفت: «رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو می شود همچون مشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیعتر می شود، می تواند بار آن همه رنج و اندوه را براحتی تحمل کند. بنابراین سعی کن یک دریا باشی تا یک لیوان آب.»