در حلال و حرام وسواس باشیداما در نجاست و طهارت نه!!
اگر کسے مےخواهد یڪ نمـاز با حال بخواند، باید غذای شبهه ناڪ نخورد و لااقل به این مهمانےهایی ڪه خمس نمےدهند و اهل رشوه و ربا هستند نرود
مثل گربه نباشید. گربه را دیده اید؟ چقدر احتیاط مےکند؟ توے کوچہ های قدیم اگر کمے آب جمع میشد ، گربه با احتیاط می گذشت تا خیس نشود، ولی همین گربه وقتی میخواست ماهی بگیرد نصف بدنش را توی آب می کرد
حالا خیلی ها اینجور هستند هی دستشان را آب می کشند اما وقتِ حلال و حرام هیچ چیز حالیشان نیست، مال صغیر را می خورند، وقتی می گوییم: آقا این چلوکبابی که داری مےخوری مال صغیره! می گوید ما علم نداریم پس اشکالی ندارد!
چطور وقتی که دستت را می شویی و آب می کشی، نمی گویی ما علم نداریم، وسواس هستی! اما در حلال و حرام همه چیز را با گفتن یک «ان شاءالله حلال است» درست می کنی؟!
این موعظه ای بود که به شما کردم در حلال و حرام وسواسی باشید ، اگر زیاد هم بخواهید مقدس شوید و وسواس بازی در آورید، شب باید سر گرسنه بر زمین بگذاری!
پس زیاد نه اما جاهایی که واقعاً می دانید که مال شبهه ناک است دست نگه دارید.
"از بیانات آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)"
پیر مرد دانایی به نوه اش گفت : فرزندم تا حالا دانسته ای که بهشت مجانی است و دوزخ را باید با پول خرید
نوه اش گفت : پدربزرگ چگونه بهشت مجانی است اما دوزخ رو باید با پول خرید ؟؟؟؟
پیرمرد گفت؟؟؟
پسرم نماز و روزه و کارهای نیک ، بابتشان هیچ پولی پرداخت نمیکنی و بهشت مجانی به دست می آید ؛ اما شراب و زنا و قمار و ربا بابتشان پول پرداخت میکنی پس جهنم را باید با پول خرید
قضاوت با شما؛: کدام بهتر است؛
بهشت ؟؟ ((مجانی ))
جهنم ؟؟ ((پولی))
#یک_داستان_یک_پند
کدخدایی در روستایی دور مال و سرمایۀ مردم از دستشان میستاند. هر عالمی در آن روستا برای تبلیغ دین میآمد کدخدا چون دوست نداشت سهمالرعایایش کمتر شود عالم را از روستا دور میکرد. چون دوست نداشت مردم دین اسلام بشناسند و زکات دهند تا سهم خراج او کمتر نشود.
روزی عالمی قوی برای تبلیغ دین وارد روستا شد و علم کدخدا برای بحث و جدل با او کفاف نمیکرد. کدخدا فقط یک راه مقابل خود مییافت آن هم تشویق مردم به جهالت بود. لذا به اهل روستا چنین تبلیغ میکرد که اگر جاهل و احمق بمانند خداوند به خاطر جهل و نادانیشان گناهشان خواهد بخشید و از سوی دیگر کسی اگر بیشتر بداند بیشتر بلاء میکشد. اهل روستا را این جمله کدخدا بر مغزشان فرو رفت و کم کم دور و بر عالم را ترک کردند و عالم هر اندازه فریاد زد و بر اهمیت علم در عامل به عنوان یک میزان در پذیرش اعمال صالح و میزان ثواب آنها تأکید کرد مردم جاهل و طرفدار جهل و راحتی را خوب نیامد.
روزی عالم شبانه چند گوسفند خرید و پنهانی در مزرعۀ کدخدا رها کرد. صبح کدخدا گوسفندان را در مزرعۀ خود دید بسیار برآشفت و گوسفندان را از مزرعه بیرون کرد و آشفته بر در خانۀ عالم حاضر شد. عالم را از منزل بیرون کشید و گفت: به جای نصیحت مردم و یاددادن قرآن و اخلاق به این جمع بیسواد برو گوسفندان خود را جمع و جور کن که در مزرعۀ دیگری نروند و نخورند که این کار حرام است و صاحب گوسفند ضامن است. عالم گفت: گوسفند جاهل است و چیزی از حلال و حرام خدا نمیداند، یقین کن خدا او را بخشیده است. چنانچه تو در بین مردم روستا تبلیغ کردی جاهل بمانید خداوند جاهلان را به خاطر گناهشان میبخشد ولی عالمان را نمیبخشد.
پندانه
هیزمهای اطراف
سرخپوستان از رئیس جدید میپرسند:
آیا زمستان سختی در پیش است؟
رئیس جوان قبیله که نمیدانست چه جوابی بدهد، میگوید:
برای احتیاط بروید هیزم تهیه کنید.
سپس به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزند و میپرسد:
آقا امسال زمستان سردی در پیش است؟
و پاسخ میشنود: اینطور به نظر میآید.
رئیس دستور میدهد که بیشتر هیزم جمع کنند و یک بار دیگر به سازمان هواشناسی زنگ میزند و میپرسد:
شما نظر قبلیتان را تأیید میکنید؟
پاسخ شنید: صد در صد!
رئیس دستور میدهد که افراد تمام توانشان را برای جمعآوری هیزم بیشتر بهکار ببرند. سپس دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزند و میپرسد:
آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیش است؟
و پاسخ میشنود:
بگذار اینطور بگویم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!!
رئیس پرسید: از کجا میدانید؟
و پاسخ شنید:
چون سرخپوستها دیوانهوار دارند هیزم جمع میکنند.
خیلی وقتها ما خودمان مسبب وقایع اطرافمان هستیم!
حالا بهنظر شما دلار و ماشین و گوشت و مرغ و... باز هم گران میشوند؟؟؟!!!!
خواهشا کمتر هیزم جمع کنید.
۱۰ سوالی که خدا از تو نخواهد پرسید
خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود, بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟
خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباسهایی در کمد داشتی, بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟
خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود, بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟
خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی میکردی, بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟
خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی, بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟
خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود, بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟
خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود, بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟
خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار میشدی, بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟
خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی, بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی, بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی میکردی!!