کاش بازگردم به آن روزها...
بهمن ویسی/معلم نمونه کشوری
بوی نارنگی،بوی انار،رقص قاصدک ها،خش خش گوشنوازِ برگ های زرد زیر پای رهگذران،بوی پاییزِ پر نقش و نگار،درختان طلاپوش،خنکای باد صبحگاهی.ماه مهر،بوی کتاب و دفتر و مداد.رنگ های چشم نوازِ لباس و کیف و تراش.روزهای شیرین مدرسه.همهمه مستانه کودکان در نیمکت های تنگ.مهرِ آموزگار پای تخته سیاه.کاش بازگردم به دوران کودکی.با دستی لرزان بنویسم روی تخته:"بابا آب داد."با گچ سفید سپیدتر از قلب کودک،بنویسم حساب و هندسه.آموزگار دستی کشد به مهر بر سر و رویَم تا صبحی دگر نخوابم از شوق و غرور.با زنگ تفریح بدَوَم توی حیاط.سویِ شیرِ آب.سویِ همکلاسِ نازنین،دست در دست دوست.بار دیگر به صف شَوَم.خیره به پرچم،گوش به سرود.در خانه،دفترها را نشان مادر بدهم.در سینه اش گم بشوم،بوسه ای بگیرم از لب یار.چه خاطره انگیز است مهر و مدرسه.دانش آموز و معلم.کاش بار دیگر معلم بشَوَم.در کلاس بدونِ عصا،بی هراسِ کرونا،بغل کنم یک یک بچه ها.ماژیکی دستم بدهند.با بغضی در گلو میان چشم های مشتاق و پاک،بگویم:"خسته ام از جفای روزگار و وعده های دروغ.ولی هنوز قلب و روان مالامال از مهرِ شماست."
آن گاه سرفراز و استوار روی تخته بنویسم:به نام پروردگار و با هیجان آغاز کنم مشقِ عشق در کلاس...
فرهنگیان خراسان