دوباره پیر مغان عازم خرابات است
از او مپرس چرا، چون که انتخابات است
بیامدهاست که ثابت کند خودش را باز
که خواجه در همهی عمر فکر اثبات است
دوباره حس وظیفه به او شده غالب
دوباره دورهی خدمت به شهر و ایلات است
دوباره موسم شبههپراکنیها شد
دوباره کورهی تهمت به دیگران هات است
«چهار سال تو ای پیر ما! کجا بودی؟»
سوال کردم و او گفت: «پیر بابات است!»
برای کثرت آراء، کیسه را شل کرد
چرا که پول، خودش بهترین اتچبات است
زمان نامزدی وعدههای سر خرمن
خرش ز پل چو گذر کرد، با همه کات است
کسی مباد به بالای دست او برود
برای up رقیبش جواب او shut است
کسی که پشت سر او بایستد، آدم
کسی که روبروی او بایستد لات است
عیان نموده به ما سرّ «کامیابی» را:
«همیشه و همه جا قبل «کام»، یک «دات» است!»
به سرو گفت: چرا میوهای نمیآری؟
جواب داد که الگوم، قد و بالات است
تمامی رقبا، تپهاند در نظرش
و شخص خواجه، چنان قلهی آرارات است
پدرزنش زده دایرکت:«رای میآری!»
تمام دلخوشی خواجه، اسکرینشات است
ولی به معجزهی پول و گاه با یک شام
درست میشود، ایشان «وکیل» بالذات است!!
بخند و شعر مرا ای عزیز، ازبر کن!
بگو که شاعر این شعر، طفلکی قاط است!
بداهه سرایان:
مهدی امام رضایی
امین شفیعی، حسین فیض
محمد سلامی، میلاد سعیدی
مینا گودرزی، سیدمحمد صفایی
احد ارسالی، فهیمه انوری
طاهره ابراهیم نژاد
وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز