با یک صلوات در اختیار دشمن!
همه بنیهمان تحلیل رفته بود؛ شوخی نبود بیش از هفت هشت ساعت راه رفته بودیم. آن هم روی ارتفاعات و صخرههای صعبالعبور. جالب بود. موقع برگشتن، وقتی که بچهها نه نای حرف زدن داشتند و نه پای رفتن و همه تلو تلو میخوردند، سرگروهمان برگشت و گفت: برادرا با یک صلوات در اختیار خودشون.
همه خندهشان گرفته بود. چون دیگر برای کسی اختیاری نمانده بود. آن وقت که باید میگفت، نگفته بود. یکی از بچهها برگشت و گفت: برادر! اگر در محاصره دشمن بودیم چی میگفتی؟ و او که در حاضر جوابی هیچ کم و کسر نداشت، گفت: هیچی، میگفتم: برادرا با یک صلوات در اختیار دشمن!
#شهدا
#طنز
#صلوات / رسانیوز