من عید از میهمانداری معافم
تمام روز را زیر لحافم
بجای جاریام، امسال من با
نِت کُند و کرونا، در مصافم
نبردی سهمگین و نابرابر
که از جورَش، به فکر انصرافم
نشستم منتظر! شش مگ! خدایا!
ببین پیداست، «خواهش» از قیافم!!
شده خُل مرغ روحم! هنگ کرده
گهی در «قصر شیرین»، گاه «خواف»م
سه سوت بعد، من همراه سیمرغ
مقیم قلهای با نام قافم
به سر دارم خیالاتی مزخرف
که هی میبافم و هی میشکافم
به قدری لاکپشتی میشود لود
که در اندیشهی کاری خلافم
زده درخواست شیطان: «ترک خانه!»
و من در فکر تایید و پارافم!
دلم لرزان! کتابی باز کردم
و با شیطان، فنا شد ائتلافم
به عشق سال نو با جسم سالم
بیا و بشنو از من اعترافم:
«به دست من کتابی جای قلاب
بریسم واژهها را، شعر بافم!»
فهیمه انوری
وطنز | بهترین شعرهای طنز